تقی آزاد ارمکی – دکترای جامعهشناسی و استاد دانشگاه – در جلسهای با عنوان «مصرف فرهنگی خانواده ایرانی در عصر جهانیسازی» که امروزه (۱۳ آبانماه) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و معماری جهاددانشگاهی برگزار شد، اظهار داشت: هنگامی که یک جامعه دارای ساختارهای قوی اقتصادی، سیاسی و امنیتی باشد، نوع خاصی از مصرف فرهنگی را تجربه میکند که با جامعهای که در این سه حوزه ضعیف است، تفاوت دارد. به همین دلیل، ما شاهد نوعی از نوسان در الگوهای مصرف فرهنگی در خانوادههای ایرانی هستیم.
او ادامه داد: کاهش ناگهانی در مصرف کالاهای فرهنگی ناشی از تغییرات در دیگر ساختارهای اجتماعی است. اگر جامعه احساس کند که سیستم اقتصادی آن قابل اعتماد است، تمایل به مصرف فرهنگی نیز بیشتر میشود، اما زمانی که این احساس از بین میرود، حرکتی مانند رفتن به سینما یا تماشای تئاتر کمرنگ میشود.
این جامعهشناس ضمن اشاره به این موضوع که گاهاً سفرها با خشونت همرا است، افزود: در ایام تعطیلات، جمعیت به نقاط مشخصی سفر میکند و در آنجا به هم میریزد و پس از بازگشت هم تنش و اضطراب را همراه دارد. این وضعیت را میتوان در سفرهای پایتخت و شمال کشور مشاهده کرد. برعکس، بین سفر از پاریس به مناطق جنوبی فرانسه این چنین رخ نمیدهد؛ اگرچه افراد ممکن است ساعتها در ترافیک بمانند، اما برگشت آنها به شهر میزبان هیچ چیزی را تخریب نمیکند.
او همچنین به این نکته اشاره کرد که مصرف فرهنگی در کشور ما به صورت ساختاریافته نیست و این موضوع به بینظمی در ساختار طبقاتی جامعه ایرانی برمیگردد؛ بینظمیای که ناشی از عدم ایفای نقش تاثیرگذار طبقه بورژوازی و به حاشیه رفتن طبقه متوسط است. در چنین شرایطی، کل جامعه تحت تأثیر «توده» قرار دارد که این روند مصرف فرهنگی را بهبود نمیبخشد.
این جامعهشناس در ادامه خاطرنشان کرد: وقتی حادثهای رخ میدهد، ناگهان «همه» شروع به واکنش نشان دادن میکنند؛ به همین دلیل، یکباره توجهها به «علی شمخانی» یا «پژمان جمشیدی» جلب میشود، در حالی که سلیقه و دغدغه طبقه متوسط در پیگیری زندگی این افراد نیست؛ اما آنها در دام واکنشی افتاده و این الگوی مصرف فرهنگی را دنبال میکنند. اکنون قدرت در دستان نمایندگان طبقات پایینتری است. به همین دلیل، سازوکار «توده» نقش اجتماعی را تحت کنترل دارد. این گروه حتی اگر طبقه متوسط بخواهد به تماشای تئاتر برود، او را تحقیر میکند.
او ادامه داد: تعطیل بودن سینما در ایام عزاداری نشاندهنده این است که تصمیمات در دست نمایندگان طبقه پایین جامعه در حاکمیت است. آیا در سینما رقصی انجام میشود که در روز شهادت سینما تعطیل شود؟ چنین روندی، مصرف فرهنگی طبقه متوسط را نیز تحت فشار قرار میدهد.
آزاد ارمکی اظهار داشت: اساساً مهاجرت در چه زمینهای صورت میگیرد؟ ما در منازعه میان حاکمیت و طبقه روشنفکری شاهد مهاجرتها هستیم.
او با طرح یک سوال کلیدی ادامه داد: آیا خانواده به عنوان یک نهاد، مشروع و دفاعپذیر است یا خیر؟ در این باره مطالعات اجتماعی زیادی صورت گرفته است. برخی از دوستان به خانوادههای میانمدت یا تمامشده اشاره کردهاند. در کنار این موضوع، عواملی چون زدودن تقدس از خانواده، فردگرایی افراطی و بروز نابرابریهای نسلی نیز به چشم میخورد.
این جامعهشناس همچنین خاطرنشان کرد: پدیده طلاق از بحران معنا، روش و مصرف فرهنگی خانواده نشأت میگیرد. به طور کلی، خانواده در حال فروریختن است و سلیقههای آن به سمت کاهش ارزشها تمایل پیدا کرده است. در خیابان ولیعصر، که همه عناصر یک زندگی مدرن وجود دارد، به جای اینکه مردم دست یکدیگر را بگیرند و در کنار هم راه بروند، تنها شاهد «رفتار جمعگرایانه» هستیم.
آزاد ارمکی تصریح کرد: ما با فروپاشی حرمت و ظرافت در خانواده مواجه هستیم و این مسأله به کالای عمومی تبدیل شده و سبب ظهور نوعی عشق تجاری شده است. بر اساس تحقیقی که انجام دادهام، مشخص شد که در مسئله «همخانگی»، تغییرات عجیبی در ایران در حال وقوع است و این موضوع در روابط دختر و پسر نیز مطرح میشود. به طور متوسط، بیش از ۵۰ درصد از ایرانیان قبلاً یا حالا ارتباط عاشقانه داشتهاند و بسیاری از جوانانی که به ازدواج میپردازند، احساس میکنند که باید این موضوع را با همسر خود در میان بگذارند و اگر هم نگویند، این مسأله زشت تلقی میشود. در گذشته نیز این نوع روابط وجود داشت، اما کسی درباره آن صحبت نمیکرد و تداوم همسرگزینی به طور طبیعی انجام میشد.
در ادامه، حسین نورینیا – استاد جامعهشناسی دانشگاه و مدیر شاخه جامعهشناسی معاونت پژوهشی جهاددانشگاهی – بحث خود را پیرامون «نسبت فرهنگ ایرانی و فرهنگ جهانی در خانواده ایرانی» آغاز کرد و گفت: این موضوع در چهار سطح قابل بررسی است. اما لازم به ذکر است که فرهنگ ایرانی در طول تاریخ خود، از سوی دیگر، در تعامل با فرهنگ جهانی بوده و هرچند محلی است، یک ویژگی جهانیاندیشی نیز دارد.
او ادامه داد: در سطح اولیه یعنی تعامل با فرهنگ جهانی، برخی از شخصیتها مانند دکتر شریعتی و دکتر سروش به تعامل بین سه فرهنگ باستانی، اسلامی و یونانی و تأثیر آن بر فرهنگ ایرانی اشاره کردهاند. دکتر طباطبایی نیز به چهار متن فرهنگی شامل متون باستانی، اسلامی، یونانی و متون دوران مدرن به عنوان بنیانهای فرهنگی ایران اشاره کرده است.
این استاد دانشگاه توضیح داد: خانواده ایرانی در میان چنین فرهنگ و متون قرار دارد. در سطح جهانیاندیشی، فرهنگ ایرانی ارزشهایی دارد که به عنوان ارزشهای جهانی (نظیر انساندوستی، رواداری و …) مورد پذیرش قرار میگیرند و ممکن است امکان گفتوگوی بین فرهنگی را فراهم کنند. این ارزشها عمدتاً در ادبیات و عرفان ایرانی تجلی یافته و در زندگی روزمره خود را از طریق مهماننوازی ایرانیان نشان میدهند و تقریباً در تمام سفرنامهها و خاطرات نگاشته شده درباره ایران ذکر شدهاند. توجه سازمان ملل به شعر سعدی نشاندهنده اهمیت جهانیاندیشی این فرهنگ است که خانواده ایرانی نیز از آن تأثیر گرفته است. به طور کلی، نسبت فرهنگ ایرانی و فرهنگی جهانی با تأکید بر خانواده ایرانی را میتوان در چهار سطح بررسی کرد.
او به سطح ساختاری اشاره کرد و افزود: در این سطح، نهاد خانواده در ایران با تغییرات قابل توجهی مواجه بوده است که سه لایه آن شامل تحول کارکردی خانواده، دوگانگی اقتدار و الگوهای تربیتی است.
نورینیا در خصوص تحول کارکردی خانواده، اظهار داشت: در یک قرن اخیر، خانواده در ایران از یک نهاد تولیدی و اخلاقی که در آن کار به هویتی درونی و آموزشی منتهی میشد، به نهادی عاطفی و مصرفی تغییر یافته است. یکی از دلایل این تحول و شاید اصلیترین دلیل، مواجهه ما با تمدن غرب و ورود به دوران مدرن و تأثیر الگوهای جهانی در سبک زندگی خانوادگی است که به شدت ناشی از تغییرات در ترکیب زیست شهری و روستایی و تغییر در ساختارهای اجتماعی میباشد.
او به مورد دوم یعنی دوگانگی اقتدار اشاره کرد و گفت: در خانوادههای سنتی، اقتدار بر اساس نظام پدرسالاری بنا شده بود، در حالی که در فرهنگ جهانی جدید، برابری جنسیتی و توجه به حقوق فردی اهمیت یافته است. روند تغییر و کمرنگ شدن اقتدار پدر و تقویت نوعی برابری جنسیتی همچنین موجب اهمیت یافتن حقوق فردی، به ویژه حقوق کودکان در خانواده شده است که تا ۱۰۰ سال پیش ارزش چندانی نداشت، و این تغییرات به طور ویژه در دهههای اخیر بارزتر شده است؛ به گونهای که خانواده ایرانی اکنون در میان این دو نظام ارزشی به نوعی تعارض مزمن دچار شده است.
این استاد دانشگاه به الگوهای تربیتی نیز پرداخته و گفت: در فرهنگ جهانی، تربیت بر پایه خودابرازی و استقلال فردی اهمیت ویژهای پیدا کرده است. این تربیت از دوران کودکی شروع میشود و در زمان نوجوانی به اوج خود میرسد، در حالی که در فرهنگ ایرانی علیرغم گرایش به سمت خودابرازی، همچنان بر ارزش «فرزند مطیع و وابسته» تأکید دارد. این شکاف یکی از منابع تنش در روابط والد-فرزند است، اما جهتگیری تغییر کاملاً مشخص است و میل به استقلال در بین نوجوانان و جوانان نسلهای جدید مانند نسل Z که به عرصه اجتماعی پا نهادهاند، بیشتر مشهود است و به نظر میرسد که در نسلهای آلفا و بتا نیز به اوج خود خواهد رسید.
او به سطح ارزشی – هنجاری اشاره کرده و گفت: در این سطح، با مسأله هویت، اخلاق و سبک زندگی در خانواده روبرو هستیم که در سه لایه خود را نشان میدهد.
نورینیا همچنین به تعدد نظامهای معنایی پرداخت و گفت: خانواده ایرانی امروز همزمان در معرض سه گفتمان مهم و مؤثر قرار دارد. اول گفتمان ایرانی-اسلامی با لایههای متنوع و حتی متضاد از ایرانیگری تا اسلامیگری، دوم گفتمان مدرن جهانی که از دوره مشروطه آغاز شده و همچنان ادامه دارد و در بخشی از آن به دنبال فرنگیزدگی است و سوم، گفتمان رسانهای مصرفگرا که به شدت به مد روز وابسته میباشد. هیچیک از این سه گفتمان به طور کامل بر دیگران مسلط نیستند و این امر سبب شکلگیری هویتهای ترکیبی و متضاد در خانوادهها میشود و اعضای خانواده را به قبول این تفاوتها و همزیستی با یکدیگر فرا میخواند.
او در ادامه درباره گذار از جمعگرایی به فردگرایی نیز صحبت کرد و گفت: فرهنگ جهانی با فردگرایی و انتخاب آزاد فرد سازگار است و حقوق فردی در آن جایگاه ویژهای دارد. توجه به زنان و کودکان به عنوان افرادی با حقوق خاص که در گذشته نادیده گرفته میشدند، اهمیت و ارزش بالایی یافته است. در حالی که فرهنگ ایرانی هنوز بر پیوندهای خویشاوندی و تعهدات جمعی تأکید دارد، اما با این حال، اهمیت فرد به عنوان سوژه زندگی در فرهنگ ایرانی روز به روز گسترش مییابد و به تدریج در حال عمیق شدن است. نحوه مدیریت این گذار و برقراری تعادل و تناسب بین تعهدات جمعی و خویشاوندی و همچنین حقوق فردی، میتواند پایداری خانواده را تعیین کند.
این استاد دانشگاه به نقش رسانههای دیجیتال در سبک زندگی نیز اشاره کرد و اظهار داشت: امروزه شبکههای اجتماعی به حوزهای اساسی تبدیل شدهاند که در کنترل ما نیستند. تمام هزینههایی که نظام در راستای فیلترینگ این رسانهها صرف کرده، بینتیجه بوده و این رسانهها به عنوان حاملان فرهنگ جهانی تقریباً برای میلیونها ایرانی در دسترس است و به طور مستقیم بر الگوهای مصرف، زیباییشناسی و روابط عاطفی در خانواده تأثیر میگذارد. بخش مهمی از مصرف فرهنگی اعضای خانواده به ویژه نسلهای جوان، تحت تأثیر رسانههای دیجیتال فراهم میشود و این تأثیر گاه به دلیل غیاب گفتوگوی انتقادی درون خانواده میتواند یکسویه باشد.
او درباره سطح نمادین و روانی، بازنماییها و تخیل فرهنگی به این صورت توضیح داد: خانواده ایرانی از طریق رسانههای جهانی تصویری از رفاه، آزادی و روابط برابر را در ذهن خود میپروراند، اما در واقعیت با محدودیتهای ایدئولوژیک، هنجاری و اقتصادی مواجه است. این فاصله منجر به نارضایتی و فرسایش سرمایه عاطفی خانواده میشود. همچنین نسلهای جوان از نمادها، زبان و شوخیهای فرهنگ جهانی به راحتی بهره میبرند، در حالی که والدین هنوز در چارچوب زبان سنتی و اخلاقی میاندیشند. این شکاف زبانی نشانهای از نوعی تفاوت یا شکاف فرهنگی است.
نورینیا افزود: سیاست فرهنگی ایران نتوانسته الگویی از خانواده ارائه دهد که در عین حفظ ارزشهای ایرانی، از امکانات فرهنگی جهانی، آزادی و خلاقیت بهرهمند شود. آنچه سیاست فرهنگی ایران درباره خانواده ترسیم میکند، به لحاظ رنگ و بوی ایدئولوژیک توفیق چندانی نداشته و حتی در زمینه فرزندآوری نیز ناکامی خود را نشان داده است. همچنین در عرصه ارزشها، شکافی قابل توجه بین ارزشها و هنجارهای خانواده و الگوی ایدئولوژیکی که بر پایه سیاستهای فرهنگی شکل گرفته، وجود دارد. وقتی این شکاف در درون فرهنگ ایرانی وجود دارد، ناتوانی بیشتری در مواجهه با روند جهانی شدن پیدا میکند.
او بیان داشت که الگوی غالب سیاستهای فرهنگی، الگوی مقاومت در برابر تحولات جهانی است و این مقاومت تقریباً به جایی رسیده که خود به نوعی تولید تقلید منجر میشود. به جای مقاومت یا تقلید صرف، باید خانواده را به درکی انتقادی از فرهنگ جهانی تجهیز کرد تا بتواند در میان جذب و گزینش تمایز قائل شود. موضوعی که البته در ظرفیتهای سیاستهای فرهنگی به دلیل نوع رویکرد به فرهنگ جهانی قابل مشاهده است. به همین خاطر، فضای گفتمانی حاکم بر این بخش از سیاستهای فرهنگی خانواده فاقد درکی انتقادی از فرهنگ جهانی است و انتقال این درک انتقادی به خانواده که بتواند میان جذب و گزینش تمایز قائل شود، تحقق نیافته است.
مدیر شاخه جامعهشناسی معاونت پژوهشی جهاددانشگاهی ضمن اشاره به موارد مطرح شده، بر ضرورت تمرکز بر جنبههای بازتولید معنا تأکید کرد و گفت: نیاز است تا بررسی کنیم چگونه خانواده معانی، ارزشها و شیوههای زندگی را بازتولید و تفسیر یا دگرگون میکند. در این راستا، خانواده نه تنها به عنوان یک نهاد عاطفی یا اقتصادی، بلکه به خاطر سرعت تحولات اجتماعی و تکنولوژیکی که به تفاوتهای نسلی متصل شده، به یک میدان تولید و چانهزنی فرهنگی تبدیل شده است. در این زمینه میتوان به چند نکته اساسی توجه داشت.
او ادامه داد: خانواده در ایران تا چند دهه پیش اصلیترین نهاد انتقال سرمایه فرهنگی سنتی محسوب میشد. اما در مواجهه با فرهنگ جهانی، این کارکرد به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به طور محسوس از درون فرسوده شده است. زیرا از یک سو، منابع جدید تولید و بازتولید معنا از اقتدار خانواده کاستهاند و از سوی دیگر، «سنت» دیگر تنها مرجع مشروع و مشروعیتدهنده معنا در درون خانواده نیست؛ چرا که معنا اکنون در گردش است و هر یک از اعضای خانواده – به ویژه نسل جوان – به یکی از تولیدکنندگان آن تبدیل شدهاند. در نتیجه، بازتولید معنا در خانواده دیگر عمودی و یکسویه نیست، بلکه افقی، چندصدایی و متنازع است.
این استاد دانشگاه گفت: در فرهنگ ایرانی سنتی، معنا عمدتاً از دو منبع اصلی دین و تجربه نسلهای بزرگتر به دست میآمد. اما در فرهنگ جهانی، معنا بیشتر از فردیت، تجربه شخصی و رسانه حاصل میشود و حتی دین نیز در شکل شخصی خود ظهور میکند. در خانواده ایرانی این دو نظام مشروعیت دائماً در حال تقابل هستند به گونهای که والدین همچنان از «سنت و دین» برای توجیه نظرات خود استفاده میکنند، در حالی که فرزندان از عقلانیت فردی و تجربه جهانی برای دفاع از انتخابهای خود بهره میبرند؛ بنابراین، ما شاهد فضای «گفتوگوی متنازع» در درون خانواده هستیم که در آن هیچ مرجع معنایی مطلق وجود ندارد و منابع مشروعیت معنا همواره در حال تغییر و جابهجایی هستند.
او همچنین تأکید کرد که سازوکارهای بازتولید معنا به صورتهای مختلف قابل تفسیر هستند و در گفتار روزمره خانواده، استعارهها، اصطلاحات و ضربالمثلها حامل ارزشهای فرهنگیاند. ورود واژگان انگلیسی، مفاهیم روانشناسی و گفتار رسانهای به تدریج واژگان سنتی را به حاشیه میراند و ارزشها را دگرگون میکند. به نظر میرسد تحلیل گفتوگوهای خانوادگی با توجه به ترکیب واژگانی و نظام ارجاعی و نوع مفاهیم غالب در گفتار اعضای خانواده، موضوع پژوهشی مهمی باشد که میتواند به این سؤال پاسخ دهد.
نورینیا ادامه داد: میدانهای بازتولید معنا در آیینهای خانوادگی بیشتر هویدا میشوند. از مهمانی و سفر تا مناسک مذهبی و جشن تولد و دیگر آیینهای خانوادگی، عناصر فرهنگ جهانی مانند جشن تولد، ولنتاین، سال نو میلادی و هالووین همزمان با آیینهای ایرانی مانند نوروز، یلدا، چهارشنبهسوری و عزاداری حضور دارند. این ترکیب باعث تغییر در بازتولید معنا از حالت بسته به شرایط ترکیبی و سیال شده و ارزشها و هنجارهای جدیدی را در کانون خانواده ایجاد کرده است.
او افزود: ابزارهای نوین مؤثر در مصرف فرهنگی که به خصوص در چهل سال گذشته حامل فرهنگ جهانی بوده و محدودیت بر سر آنها تقریباً غیرممکن است، نظیر تلویزیون و پلتفرمهای پخش فیلم و موسیقی، ابزاری هستند که در آن خانواده هم مصرفکننده اند و هم مفسر معنا. مصرف وسیع رسانهای اولیه مانند تماشای سریالهای ترکی یا کرهای در نسل جدید میتواند بستری برای تولید گفتوگوی بین فرهنگی درون خانواده شود، اما در غیاب سواد انتقادی، این مصرف ممکن است به تقلیدی سطحی و حتی نوعی خودبیگانگی فرهنگی منجر گردد.
مدیر شاخه جامعهشناسی معاونت پژوهشی جهاددانشگاهی بر این نکته تأکید کرد که بسیاری از هنجارهای سامانبخش روابط و نقشهای اجتماعی درون خانواده در اثر تعاملات فرهنگی جهانی تحت تأثیر قرار گرفته و به شکلی نوین بازتفسیر و تعدیل میشوند. هنجارهایی مانند نقش جنسیتی، احترام به والدین و انتخاب همسر اکنون در سطح معنا مجدداً تولید میشوند، نه به صورت لازم و ضروری. این بدین معناست که خانواده هنوز در بیان همان هنجارها مشکلات رف انتظامی را گنجانده است، اما معنای آن تغییر کرده است؛ مثلاً احترام به والدین اکنون میتواند به شکل گفتوگو و رعایت احساسات تجلی پیدا کند. از نظر ظاهری همان ارزش، اما با معنای فرهنگی متفاوتی.
او در پایان بیان کرد: در جامعهشناسی فرهنگی امروز، خانواده ایرانی به گونهای مورد بررسی قرار میگیرد که به جای اینکه فقط جایی برای بازتولید معنا باشد، به محلی برای مذاکره در مورد معنا تبدیل شده است. این تغییر بنیادی بدین معناست که خانواده دیگر فقط یک نقل و انتقالدهنده فرهنگ نیست، بلکه خود میتواند کارگاهی برای تولید فرهنگ باشد. فرزندان میتوانند خالق معنا باشند و والدین گاهی از آنها بیاموزند، به ویژه با ورود وسایل جدید ارتباطی و تحولات سریع این وسایل و سلطه نسل جوان بر آنها، والدین به نوعی در بعضی عرصهها به فرزندان خود وابسته شدهاند.
این استاد دانشگاه در پایان صحبتهای خود گفت: در این وضعیت، نسبت فرهنگ ایرانی و فرهنگ جهانی نه تنها به معنای جایگزینی یا تقابل نیست، بلکه نوعی همزیستی منازعه آمیز به شمار میآید. در سطح خانواده، این نسبت از طریق تفسیرهای متنوع از ارزشهای مشترک شکل میگیرد. فرهنگ ایرانی به این لحاظ اگرچه بخشی از قوام خود را از دست میدهد و ممکن است برخی با نگاهی بدبینانه به نسلهای جدید بنگرند و نسبت آنها را با فرهنگ ایرانی و سنن ملی ضعیف ببینند، اما همزمان خانواده در حال بازآفرینی خود به شکل ترکیبی و چندلایه است و در این فرآیند، فرهنگ ایرانی و سنن ملی و فرهنگ جهانی جایگاه خود را پیدا خواهند کرد.
در بخش دیگری از این نشست، ابراهیم حاجیانی – استاد جامعهشناسی دانشگاه شاهد – نیز نکاتی درباره استراتژیها و ملاحظات سیاستگذاری فرهنگی در حوزه رسانهها مطرح کرد و توضیحات مربوط به این موضوع فراهم آورد.
