الگوی ویرانگر

رویکرد دیگر آمریکا برای جهت‌دهی تحولات غرب آسیا، استفاده از نیروی نظامی و اقدامات تهاجمی در برخی موارد است. در این موارد نیز اگرچه آمریکا ابتدا توانسته چهره‌ای مقتدر از خود نشان دهد، اما ادامه تحولات به‌سرعت باعث تحقیر آمریکایی‌ها شده و اقدامات آمریکا چیزی جز بی‌ثباتی برای منطقه و حقارت برای آمریکا نداشته است.

کارنامه‌ای پر از شکست

تجربه دوایت آیزنهاور، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده در دهه۱۹۵۰ نمونه‌ای از این تجربیات است. ستاره ایالات متحده پس از پایان جنگ جهانی دوم در منطقه طلوع کرده بود. آیزنهاور برای تثبیت موقعیت این کشور در منطقه، خواستار خروج انگلیس فرانسه و اسرائیل از خاک مصر پس از بحران سوئز در سال۱۹۵۶ شد.
با این حال تنها دو سال بعد و پس از مداخله ارتش آمریکا در لبنان برای تثبیت دولت شکننده در این کشور، هر آنچه آیزنهاور ایجاد کرده بود، به‌سرعت نابود شد. رونالد ریگان، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده قربانی همین الگوی مخرب شد. او ابتدا به دنبال قدرت‌نمایی در خاورمیانه بود و سال۱۹۸۳ نیرو‌هایی را به لبنان اعزام کرد تا در جنگ داخلی این کشور نقش‌آفرینی کنند. با این حال پس از دو بمبگذاری مرگبار که منجر به کشته شدن ۲۵۸ آمریکایی شد، ریگان ناگهان نیرو‌های آمریکایی را خارج کرد. این اتفاقات این سؤال بزرگ را برای بازیگران منطقه ایجاد کرد که آمریکا -که در ظاهر یک ابرقدرت است – چطور نمی‌تواند حتی در یک کشور کوچک -که جمعیت آن از خیلی از ایالت‌های آمریکا کوچک‌تر است- برنامه‌های خود را عملیاتی کند؟ در دهه‌های۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ آشوب‌طلبی‌های صدام، دامن حامیان سابق خود را نیز گرفت. هنگامی که نیرو‌های صدام حسین، رئیس‌جمهور وقت عراق در سال ۱۹۹۰ به کویت حمله کردند، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده جورج اچ دبلیو. بوش یک حمله هوایی ۳۸ روزه را آغاز کرد که به طور زنده از سی‌ان‌ان پخش شد و پس از آن یک جنگ زمینی ۱۰۰ساعته رخ داد. ارتش عراق سرکوب و کویت آزاد شد. ایالات متحده دوباره آن رعب و وحشتی را که می‌خواست، میان بازیگران منطقه ایجاد کرد. با این حال این رعب و وحشت و احترامی که برخی کشور‌های منطقه برای هیبت آمریکا قائل شده بودند، کوتاه‌مدت بود. وقتی صدام آن‌طور که واشنگتن می‌خواست قدرت را واگذار نکرد، آمریکا سیاست مهار و انزوای عراق را در پیش گرفت. متحدان منطقه‌ای ایالات متحده، مانند امارات، با این سیاست مخالفت کردند و در عوض خواهان ادغام مجدد صدام در نظم عرب شدند. این مسأله باعث ایجاد یک شکاف عمیق شد.

سقوط به قهقرا

همین چرخه در دهه ۲۰۰۰ تکرار شد. تهاجم سریع ایالات متحده – به دستور جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده – صدام را سرنگون و دشمنان را شگفت‌زده کرد. این بار، معمر قذافی، رهبر لیبی، تاسیسات هسته‌ای خود را اعم از دستگاه‌های سانتریفیوژ، قطعات مربوط، مدارک و مخزن‌های حاوی هگزا فلوراید اورانیوم به آمریکا منتقل کرد. قذافی همچنین موشک‌های اسکاد خود را نیز منهدم کرد و هژمونی منطقه‌ای ایالات متحده را پذیرفت. با این حال، باز هم، سقوط ایالات متحده سریع بود. مردم عراق، ارتش آمریکا را در تنگنا قرار دادند. دیپلمات‌های آمریکایی نه می‌توانستند برای دشمنی‌های بی‌سابقه مردم عراق با آمریکا راه‌حلی پیدا کنند و نه اختلافات داخلی را حل کنند.

در جایی که آمریکا تلاش کرده بود برنامه‌های خود را پیاده کند، نفوذ جمهوری اسلامی ایران افزایش یافت. قدرت آمریکا دوباره رو به افول بود. حتی متحدان سرسخت آمریکا، این کشور را به چالش کشیدند. برای مثال، حسنی مبارک، رئیس‌جمهور وقت مصر شش سال از سفر به ایالات متحده خودداری کرد. در میان چنین اقداماتی که همیشه برای آمریکا نتیجه معکوس داشته است ایالات متحده از سیاست مخرب دیگری نیز در غرب آسیا پیروی کرده و از ناحیه این سیاست‌ها نیز خسارت‌های جبران‌ناپذیری به مردم منطقه وارد کرده است. این سیاست، حفظ روابط خوب و حمایت از دولت‌های مستبد منطقه غرب آسیاست که باعث شده مردم این کشور‌ها از حقوق اولیه نیز محروم بمانند. آمریکا و متحدان مستبدش در خاورمیانه، حفظ منافع خود را در گرو این ارتباط دوطرفه می‌دانند و با وجود برخی اختلافات در بعضی مقاطع حفظ این ارتباط را بر قطع آن ترجیح داده‌اند؛ چرا که از یک طرف متحدان منطقه‌ای آمریکا می‌دانند بدون حمایت آمریکا قادر به حفظ حاکمیت خود بر مردم کشورشان نیستند و از سوی دیگر آمریکا برای پیشبرد سیاست‌های خود به این کشور‌ها نیاز دارد. به عنوان مثال، رژیم سعودی و امارات در سال‌های گذشته با وجود انتقاداتی که از سیاست‌های آمریکا داشته‌اند، اما می‌دانند برای بقای خود نیازمند آمریکا هستند. آمریکا نیز از خوش‌خدمتی‌هایی که این کشور‌ها برایش می‌کنند راضی است و این رابطه ادامه دارد. نمونه آن در مورد مواضع بایدن در خصوص عربستان سعودی و بن سلمان بود که نهایتا همه آن‌ها را زیر پا گذاشت و با سفر به عربستان سعودی، سیاست‌های گذشته آمریکا را در قبال ریاض تحکیم بخشید. این رویکرد بایدن در قبال ریاض، نشان‌دهنده تداوم همان سیاست‌های گذشته آمریکا در قبال خاورمیانه است. بایدن در رقابت‌های انتخاباتی با اشاره به قتل جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار سعودی به دستور بن‌سلمان، گفته بود رژیم سعودی را به یک رژیم منزوی تبدیل خواهد کرد، اما پس از اتخاذ این مواضع سختگیرانه، رویکرد آشتی‌جویانه‌تری را در پیش گرفت.

در این مقطع، افزایش شدید قیمت انرژی و افزایش سرسام‌آور تورم که باعث ایجاد ناامیدی عمومی در آمریکا شده است، باعث تغییر محاسبات شد و با سفر به عربستان تلاش کرد ریاض را متقاعد به افزایش تولید نفت کند، اما با این حال تجربه سال‌های گذشته نشان داده حمایت این کشور از کشور‌های مستبد منطقه ای، یک سیاست تثبیت شده در کاخ‌سفید است و همان ابتدای دولت بایدن، بسیاری از تحلیلگران اعتقاد داشتند با وجود مواضع سرسختانه‌ای که او در قابل عربستان می‌گیرد، منافع مشترک و وابستگی متقابل، به طور قطع غالب خواهد شد و سفر بایدن به عربستان نشان داد این تحلیل‌ها درست بودند.

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا