امید به اتخاذ «دیپلماسی عزت» در برابر طالبان
خبر کوتاهی در دو روز گذشته موضوع بحث ها و گفتگوهای کارشناسی مختلفی شده است: «سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه به افغانستان سفر خواهد کرد.» این نخستین سفر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به کابل پس از روی کار آمدن دوباره طالبان است. پیش از این بالاترین مقام ایرانی که در سه و نیم سال گذشته به کابل سفر کرده وزیر نیرو بوده است که با توجه به فنی و غیر سیاسی بودن موضوعات آن سفر، سفر وزیرخارجه مهم ترین سفر در این مدت تلقی می شود. باید توجه داشت که در این مدت تنها وزرای امور خارجه ترکیه، قطر، پاکستان و عربستان سعودی به این کشور سفر کرده اند.
اما چرا این سفر اینقدر بحث برانگیز است؟ در طول چند سال گذشته درباره نوع تعامل با طالبان دو جریان نظری و کارشناسی در کشور وجود داشته است. جریانی که حل مسایل دوجانبه، تامین منافع کشور و دست بالا داشتن در معادلات منطقه ای و بین المللی را در گرو دوستی و نزدیکی با طالبان و چشم بستن بر برخی بدعهدی ها و بی حرمتی ها می دانند و جریان مقابل که قایل به اتخاذ دیپلماسی عزت در برابر حکومت سرپرست افغانستان و توجه به سرمایه های اجتماعی عمیق ایران در پهنه تمدنی خود است.
به نظر می رسد چرایی این بحث عمیق به پیچیدگی گسترده نظام مسایل ما با افغانستان تحت حاکمیت طالبان باز میگردد که امکان آن را به کارشناسان می دهد که هر یک از یک سطح تحلیل متفاوت به موضوع پرداخته و در نتیجه نسخه ای متفاوت ارایه دهند. اما اگر بخواهیم تیتر وار نظام مسایل پیچیده خود با طالبان را بر شماریم می توان در یک دسته بندی این مسایل را فهم ماهیت طالبان، گستره مسایل دوجانبه و جایگاه افغانستان در رقابت های منطقه ای و بین المللی دانست. در بحث طالبان فهم و پاسخ به سه سوال اساسی در تنظیم روابط دوجانبه راهگشا خواهد بود:
نخست، روانشناسی طالبان، آیا در تعامل با این گروه برآمده از یک نظام فکری و فرهنگی قبیله ای که هنوز دست کم در هسته سخت قدرت خود در قندهار مسایل را با همان ارزش های فرهنگی تحلیل می کند، القای رفاقت و دوستی کارساز خواهد بود یا نمایش عزت و قدرتمندی؟
دوم، داشتن تحلیل درست از جناح بندی های داخلی طالبان و حجم و سطح و جایگاه قدرت هر کدام و از همه مهم تر گرایش های پایدار هر یک در تعامل با بازیگران بیرونی.
در نهایت پاسخ به این پرسش اساسی درباره احتمال مانایی این گروه در قدرت و نوع این ماندگاری است که نوعی آینده پژوهی مبتنی بر تحلیل داده های فراوان را طلب می کند.
در حوزه اقتصادی، لزوم طراحی مدل پایدار پیوستگی اقتصادی دو کشور در زمینه های متعدد از معدن، کشت فراسرزمینی و اتصال کریدورهای ترانزیت کالا و انرژی در صورت فهم و خواست و اراده طرف مقابل می تواند زمینه ساز حل بسیاری از مشکلات دو کشور شود.دسته دوم، گستره جدی مسایل دوجانبه دو کشور است که شاید از این منظر هیچ کشوری را در جهان نمی توان یافت که فهرست مسایل دوجانبه اش با ما اینقدر پرشمار باشد. این موضوع خود می تواند موضوع یادداشت ها و مقالات متعدد باشد. اما به صورت کلی در حوزه امنیت، امنیت مرزی، حضور گروه های تروریستی معارض در خاک افغانستان، سرریز و الهام بخشی مدل حکمرانی طالبان به سایر جریانات افراط گرای اهل سنت در سراسر منطقه را می توان برشمرد.
در حوزه اقتصادی، لزوم طراحی مدل پایدار پیوستگی اقتصادی دو کشور در زمینه های متعدد از معدن، کشت فراسرزمینی و اتصال کریدورهای ترانزیت کالا و انرژی در صورت فهم و خواست و اراده طرف مقابل می تواند زمینه ساز حل بسیاری از مشکلات دو کشور شود.
در حوزه های اجتماعی در نگاه نخست کلان مساله موجود، مساله مهاجرت گسترده اتباع افغانستان به ایران است که بخش عمده ای از ایشان به ویژه در موج اخیر از ساختار نظام طالبانی به ویژه محدودیت های اعمال شده حوزه های اجتماعی و وخامت اوضاع اقتصادی و در پاره ای موارد تهدیدات جانی و مالی زندگی در غربت را بر قرار در وطن ترجیح داده اند و جالب است که به دلایل مختلف دست کم بخشی از بدنه حاکمیت طالبان چندان هم از این موضوع ناخشنود نیستند.
اما در این حوزه ما با مسایل مهم دیگری از جمله سرنوشت زبان و تمدن فارسی و مذهب شیعه در این سرزمین هم مواجه هستیم. به این مسایل مهم دو موضوع اساسی آب و مواد مخدر را هم اضافه کنید تا این منظومه تکمیل شود. دو موضوعی که به صورت مستقیم امنیت داخلی کشور و در یک نگاه بلندتر حتی امنیت داخلی افغانستان را تهدید خواهد کرد.
طالبان با فهم این سنت سیاسی دست کم دویست ساله در ساختار قدرت افغانستان مبنی بر اهمیت بازیگران بیرونی و لزوم بر حفظ پیوند با این بازیگران، از ابتدای روی کار آمدن خود تلاش کرد تا نوعی موازنه تعامل را در سطوح مختلف برقرار سازد. موازنه بین هند و پاکستان در منازعه منطقه ای، موازنه بین محور ریاض-ابوظبی و دوحه-آنکارا در رقابت گفتمانی در سطح جهان اهل سنت و موازنه بین چین و ایالات متحده در سطح بین المللی و همچنین تامین منابع مالی پایدار.این تلاش همراه با توجه به دو بازیگر دیگر یعنی جمهوری اسلامی ایران و روسیه وضعیت پیچیده ای را در فهم مناسبات بیرونی طالبان ایجاد کرده است. اما مهم این است که تصور این که طالبان بدون توجه به خواست سایر بازیگران و فهمی که از نظام بین الملل دارد، جمهوری اسلامی ایران را در اولویت تعامل خود قرار خواهد داد، کمی دور از ذهن تلقی می شود.
در نهایت باید گفت نقطه ابهام اصلی درباره سفر وزیر خارجه هدف از این سفر است. آیا وی که اتفاقا سابقه طولانی در ورود به پرونده افغانستان و شناخت ابعاد مختلف آن دارد، به دنبال انتقال پیام جدید به سایر بازیگران است؟ یا به دنبال حل بخشی از مسایل دوجانبه و دریافت امتیازی قابل قبول از حاکمان سرپرست افغانستان است؟ رسیدن به هر یک از این اهداف سخت خواهد بود.
اما باید امیدوار بود که با اتخاذ دیپلماسی عزت پیام درستی به طرف مقابل منتقل شود که اصل برای جمهوری اسلامی ایران مردم افغانستان است و ایران از قدرت کافی برای حل مسایل خود با همسایه شرقی برخوردار است.