روایتگری یا دوگانگی؛ چگونه مذاکرات ایران و آمریکا بر سیاست داخلی تأثیر می گذارد؟

سیدمحمود کمال آرا؛ در روزهایی که بازار ارز به سریع ترین شکل ممکن به کوچک ترین شایعات در خصوص «احتمال دیدار»، «موافقت برای تبادل»، یا «ارسال پیام از طریق واسطه ها» واکنش نشان می دهد، درک این حقیقت چندان دشوار نیست که سیاست خارجی ایران، به ویژه در ارتباط با ایالات متحده، دیگر تنها یک مسأله در وزارت امور خارجه محسوب نمی شود. بلکه به تدریج به یکی از عناصر ثابت در معادلات سیاست داخلی تبدیل شده است؛ عنصری که نه تنها قیمت دلار و بنزین، بلکه آرایش سیاسی نهادهای قدرت، میزان مشارکت شهروندان و حتی زبان نخبگان را تحت تأثیر قرار می دهد. به واقع، مذاکره با آمریکا در ایران، به طور مداوم بیش از آن که به عنوان یک ابزار دیپلماتیک در نظر گرفته شود، به یک «رخداد اجتماعی ـ سیاسی» تبدیل گردیده است؛ رخدادی که برای جامعه، معادل با گشایش یا فشار، امید یا نگرانی است و برای سیاست ورزان، وسیله ای برای مشروعیت بخشی یا تعیین مرزهای ایدئولوژیک به شمار می آید.
جامعه ای که با اخبار مذاکره زندگی می کند
واکنش جامعه ایرانی نسبت به مذاکرات، نمایانگر نوعی سیاست ورزی غیررسمی و مداوم در زندگی روزمره است. مردم ایران حتی در صورت عدم مشارکت مستقیم در فرآیندهای سیاسی، به دلیل زندگی در فضایی که با سیاست آمیخته است، به نوعی «فهم سیاسی شده» از مسائل دست یافته اند. در چنین فضایی، اخبار مرتبط با احتمال گفت وگو یا توافق به سرعت به زبان اقتصادی ترجمه می شود: آیا قیمت دلار افت خواهد کرد؟ آیا تحریم ها شکسته خواهند شد؟ آیا می توان برای آینده برنامه ریزی کرد؟ اما امروزه، برخلاف سال های ابتدایی دهه ۹۰، جامعه دیگر آن قدر زودباور نیست. تجارب مربوط به توافق برجام و تبعات منفی خروج آمریکا، نوعی واقع گرایی محتاط در جامعه ایجاد کرده است. مردم هنوز به مذاکره امید دارند، اما این امید نه از سر خوش بینی محض، بلکه بر اساس مقایسه میان «وضعیت کنونی» و «وضعیت ممکن» شکل گرفته است.
سیاست داخلی؛ سوداگران و محتاطان در عرصه مذاکرات
در عرصه رسمی قدرت، گفت وگو با آمریکا به موضوعی راهبردی در جنگ گفتمانی میان جناح ها تبدیل شده است. جناح هایی که در گذشته مذاکره را به عنوان سازش مورد انتقاد قرار می دادند، اکنون آن را «از موضع قدرت» تجویز می کنند و در مقابل، جریاناتی که پیش تر مذاکره را راه نجات می پنداشتند، حالا نسبت به خطرات ناشی از توافق های شتابزده هشدار می دهند. این تغییرات در گفتمان، بیش از هر چیز نشان دهنده نقش «مذاکره» به عنوان ابزاری در درگیری های داخلی است. واقعیت این است که در این میان، اختلاف نظر تنها به اصل گفت وگو محدود نمی شود، بلکه نزاع بر سر مدیریت و بهره برداری سیاسی از آن نیز مشهود است.
روایت سازی و دوگانه سازی؛ میدان رقابت نخبگان
مذاکره با آمریکا در فضای رسانه ای ایران به طور مداوم همراه با دوگانه هایی همچون «سازش یا مقاومت»، «دیپلماسی یا تسلیم»، و «خردگرایی یا آرمان گرایی» معرفی می شود. این دوگانه ها، علی رغم سادگی ظاهری شان، عملاً تصمیم گیری های عقلانی را پیچیده تر می سازند. در چنین شرایطی، رسانه ها و نخبگان به جای تمرکز بر پیامدهای واقعی مذاکرات، بیشتر درگیر نزاع های گفتمانی و روایت سازی های ایدئولوژیک می گردند. این وضعیت نه تنها بر سیاست گذاران فشاری مضاعف وارد می کند بلکه نیز افکار عمومی را در دامی از امید و ناامیدی همیشگی گرفتار می سازد.
آینده ای که از دل گفت وگو به دست می آید
اگرچه مذاکرات هنوز در شرایطی غیرشفاف و مبهم قرار دارند، اما تأثیرات آن ها بر سیاست داخلی به وضوح قابل شناسایی است. موفقیت در دست یابی به یک توافق پایدار می تواند به دولت کمک کند تا قسمت قابل توجهی از سرمایه اجتماعی از دست رفته اش را بازسازی نماید. این موفقیت می تواند اعتماد بدنه خاکستری جامعه را فعال کند و در مواقع بحرانی سیاسی، تغییرات مهمی در وفاق ملی به وجود آورد. اما از طرف دیگر، اگر مذاکرات در همان زوایای بن بست پیشین باقی بمانند یا توافقی در دسترس باشد که تأثیر مثبتی بر زندگی مردم نداشته باشد، آن زمان خطر فروریختن شدید سرمایه اجتماعی، افزایش ناامیدی سیاسی و بیش از همه، شکل گیری نوعی «بی تفاوتی مزمن» نسبت به فرایندهای رسمی بیشتر شده خواهد بود.
جمع بندی
مذاکرات ایران و آمریکا، خواه در پشت درهای بسته صورت گیرد و خواه در صدر اخبار رسانه ها، هنوز هم به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار بر مختصات سیاست داخلی ایران شناخته می شوند. این مذاکرات از سیاست خارجی جدا نیستند؛ بلکه به طور مستقیم در بطن سیاست داخلی تنفس می کنند. به همین دلیل، ممکن است زمان آن فرا رسیده باشد که به جای برخورد شعاری یا ابزاری با این مسئله، آن را به عنوان یک واقعیت پیچیده و تأثیرگذار، با نگاهی مسئولانه و آینده نگر تحلیل کنیم.