روایت سید حسن نصرالله6| اقدام خفاش آبی ایالات متحده در منطقه غرب آسیا

این خبرگزاری در مجموعه ای از یادداشت ها به مرور و تحلیل زندگی رهبران جنبش مقاومت اسلامی لبنان می پردازد. در این راستا، به بررسی زندگی سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و نماد حزب الله لبنان، و نقش وی در تقویت محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» پرداخته خواهد شد و اکنون قسمت ششم این مجموعه در اختیار شماست.
از قسمت چهارم، وارد فصل دوم زندگی این شخصیت، تحت عنوان «جنگ داخلی لبنان» شدیم. این جنگ تأثیر بسزایی در زندگی سید حسن نصرالله گذاشت و حتی سرنوشت او را دگرگون ساخت؛ زیرا منجر به مهاجرت خانواده اش به جنوب و سپس هجرت سید به نجف اشرف گردید و در آن سفر، مسیر زندگی او به کلی تغییر کرد.
در فصل دوم (جنگ داخلی لبنان)، با «ریشه های شکل گیری جنگ داخلی» آغاز کردیم. دوران کودکی سید به وضوح با فضای ملتهب سال های منتهی به جنگ گره خورده است. اگر جنگ داخلی را پدیده ای ناگهانی تلقی نکنیم، باید اذعان کرد که فضایی که سیدحسن نصرالله در دوران کودکی و نوجوانی تجربه کرده، با روزهای منتهی به جنگ همزمان بوده است. خصوصاً که با توجه به توضیحات ارائه شده در قسمت های قبلی، دوران کودکی و نوجوانی او با اکثریت لبنانی ها متفاوت بوده و او در محله ای زندگی کرده که جمعیت آوارگان فلسطینی و حاشیه مناطق مسیحی نشین در آن قرار داشته اند.
از این منظر، مرور آن روزها و محیط زندگی سیدحسن نصرالله از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این مرور، تلاش خواهیم کرد تا ریشه ها و پیامدهای جنگ و تأثیر آن بر شکل گیری بینش و شخصیت رهبر سابق حزب الله لبنان را بررسی کنیم.
در قسمت چهارم، تأثیر روز نکبت و آوارگی فلسطینی ها در لبنان بر حساسیت های افراطی مسیحیان و شکل گیری جنگ داخلی مورد توجه قرار گرفت. قسمت پنجم به بررسی اتحاد مصر و سوریه و قیام مسلمانان لبنان اختصاص یافت. در واقع، قسمت چهارم بر روی «آوارگان فلسطینی» متمرکز بود؛ در حالی که در قسمت پنجم به «مسلمانان لبنان» پرداخته ایم. این قسمت به بررسی «نخستین عملیات نظامی ایالات متحده در منطقه غرب آسیا» که تنها دو سال پیش از تولد سید حسن نصرالله انجام شد، خواهد پرداخت. این عملیات تا 17 سال بعد، جامعه لبنان را تحت تأثیر خود قرار داد و در نهایت به جنگ داخلی انجامید!
بدون درک این رویداد، نمی توان فضای اجتماعی آن روزهای لبنان را به خوبی درک کرد و consequently شناخت خوبی از شرایط زندگی سیدحسن نصرالله در دوران کودکی و نوجوانی، و روند شکل گیری شخصیت او به دست نخواهد آمد!
لجاجت «کمیل شمعون» و شکل گیری قیام مسلحانه
پیش تر توضیح داده شد که در لبنان، مهم ترین عامل هویتی بحث «طائفه (مذهب)» است و گرایش مذهبی یا طائفه ای بر همه چیز، حتی قوانین و امور سیاسی، مقدم است. همچنین ذکر کردیم که مسیحیان مارونی در لبنان، حس سیادت طلبی دارند و خود را مالکین اصلی لبنان می دانند. آن ها به شدت مخالف نزدیکی لبنان به سوریه بودند و به دنبال تعمیق روابط با فرانسه بودند.
عکس یادگاری گروهی از انقلابیون مسلح
پس زمینه، تصاویر «جمال عبدالناصر» و پاتریارک مارونی «بولس الملعوشی» (رهبر مذهبی مارونی ها با تمایل قوم گرایانه عربی و حامی الحاق) مشاهده می شود.
در سال 1958، همزمان با تحولات سیاسی، در سطح خیابان ها نیز یک جنبش گسترده برای الحاق لبنان به جمهوری عربی متحده شکل گرفت. جامعه مسلمانان در آن زمان تقریباً به صورت یکپارچه از این ایده حمایت می کردند. بخشی از این جنبش به سمت «انقلاب مسلحانه» سوق پیدا کردند که پیشگامان آن اهل تسنن و دروزی ها بودند. دسته ای دیگر در حوزه اجتماعی و رسانه ای و بخش سومی در عرصه سیاسی، پیشگام این مطالبه بودند. در مقابل، برخی از مارونی های لبنان به شدت با این ایده مخالفت کردند و در بین آن ها، گروه نزدیک به فرانسه و آمریکا، انتقادات تندتری داشتند. هرچند بخش دیگری از مارونی ها نیز با این ایده همسو شدند و استدلال آن ها این بود که «در لبنان، مسلمانان در اکثریت هستند و اقلیت مسیحی مارونی باید به دنبال “حقوق برابر” و “زیست مشترک و مسالمت آمیز با مسلمانان” باشد.»
در آن برهه، «کمیل شمعون» رئیس جمهور وقت لبنان بود که از طیف رادیکال مارونی محسوب می شد و تابعیت فرانسه را در اختیار داشت. اوچنان خطی افراطی را اتخاذ کرده بود که حتا در مورد به رسمیت شناختن اسرائیل نیز صحبت می کرد!! این موضوع در آن عصر در جهان عرب تابویی بزرگ بود و تنها سیاستمدار عربی که حاضر شد به این موضوع بپردازد، «کمیل شمعون» بود!
عکس بالا: صحنه ای از مراسم تشییع جنازه با شکوه «نسیب المتنی»
ترور نسیب المتنی را می توان نقطه آغاز قیام مسلحانه انقلابیون دانست.
در چنین فضایی، «نسیب المتنی» ترور شد. او یکی از روزنامه نگاران مشهوری بود که بین سال های 1942 تا 1945 دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران لبنانی بود و از پیشگامان مبارزه علیه استعمار فرانسه و حامیان استقلال لبنان به شمار می رفت. نسیب از سال 1929 وارد عرصه روزنامه نگاری شده بود و اولین نشریات لبنانی را حتی پیش از جدایی از سوریه به چاپ رسانده بود. او در 7 می 1958 (17 اردیبهشت 1337) به قتل رسید. این ترور در برابر پاسگاه پلیس و توسط نیروهای امنیتی رخ داد و اجماع عمومی را بر این می دارد که این ترور به دستور کمیل شمعون یا اطرافیان او صورت گرفته است. پس از این واقعه، مخالفت با کمیل شمعون به قدری گسترش یافت که دو روز بعد در کنفرانسی در طرابلس با حضور 80 سیاستمدار برجسته لبنانی، «جبهة الاتحاد الوطنی» تأسیس شد. این جبهه با تأکید بر نقش کمیل شمعون در ترور نسیب المتنی، خواهان استعفای رئیس جمهور شد. جالب این که بخش قابل توجهی از این جبهه مسیحیان بودند که بر «حفظ استقلال لبنان» تأکید داشتند، اما کمیل شمعون را فردی افراطی توصیف کردند که کشور را به سمت جنگ داخلی سوق می دهد.
با این حال، سفیر وقت آمریکا در بیروت، به طور قاطع از کمیل شمعون حمایت کرد. در آن زمان، غربی ها او را تنها فرد «قابل اعتماد برای مقابله با مسلمانان و حامیان الحاق» به شمار می آوردند. به این ترتیب، فضا به سمت جنگ داخلی پیش رفت. در این میانه، «کمال جنبلاط» مسئولیت رهبری نظامی مخالفین را بر عهده گرفت و «سرلشکر شوکت شقیر» را به عنوان فرمانده نیروهای مسلح انقلابی منصوب نمود.
عکس بالا: رژه مسلحانه انقلابیون در محلات غربی (مسلمان نشین) بیروت
در این شرایط، «سرلشکر فؤاد شهاب» تلاش هایی برای برقراری آتش بس انجام داد؛ اما افراط گرایی کمیل شمعون مانع از این امر شد. لازم به تذکر است که «فؤاد شهاب» از مارونی های افراطی وفادار به فرانسه بود که در سال 1942 به فرمان «شارل دوگل»، ریاست نیروهای لبنان فرانسه (ارتش نیابتی فرانسه در دوره استعمار لبنان) را بر عهده گرفت و پس از استقلال نیز از سال 1949، فرمانده ارتش لبنان شد. در واقع، او را مؤسس ارتش لبنان می خواندند؛ اما تلاش هایش برای میانجی گری میان کمال جنبلاط و کمیل شمعون ثمری نداشت.
سرکوب گسترده مسلمانان لبنان توسط نظامیان آمریکایی
در چنین شرایطی، در روز 15 ژوئیه 1958 (24 تیر 1337) آیزنهاور، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، دستور عملیات «خفاش آبی» را صادر کرد. در طی این عملیات، 14 هزار سرباز آمریکایی از ارتش و نیروی تفنگداران دریایی (موسوم به «مارینز») از طریق سواحل و فرودگاه بیروت وارد لبنان شدند.
عکس بالا: ورود تفنگداران نیروی دریایی آمریکا به سواحل بیروت برای سرکوب مسلمانان
این عملیات به مدت بیش از یکصد روز تا تاریخ 25 اکتبر 1958 (3 آبان 1337) ادامه یافت و در این مدت، شاهد کشته شدن بیش از 10 هزار لبنانی بودیم. هدف از این عمل، سرکوب شدید مخالفان کمیل شمعون به گونه ای بود که موضع مسلمانان تضعیف شده و هیچ کس جرأت نکند از ایده الحاق به جمهوری عربی متحده سخن بگوید. دوایت آیزنهاور، هدف از این عملیات را «ممانعت از سقوط کشورهای متحد آمریکا به دامان شوروی» بیان کرد!
عکس بالا: گشت زنی نظامیان آمریکایی در بیروت پس از سرکوب مسلمانان
«غسان توینی»، مدیر سابق روزنامه النهار که به عنوان «ابرمرد روزنامه نگاری عربی» و «بزرگ روزنامه نگاران لبنان» شناخته می شود، در خصوص این عملیات می نویسد: «دستور آن روز رئیس جمهور (کمیل شمعون) برای ورود نیروهای آمریکایی، سیاه ترین روز تاریخ لبنان از زمان استقلال بود. برای نخستین بار، استقلال لبنان به طور کامل نقض شد و کشور لبنان در رهن ایالات متحده قرار گرفت. از آن زمان به بعد، سیاست در لبنان دیگر نه امری داخلی یا ملی، بلکه به ابزار نفوذ ایالات متحده تبدیل شد و آن ها لبنانی ها را در مسایل داخلی خودشان مجبور به رعایت خط قرمزهای واشنگتن کردند.» او این اظهارات را در حالی بیان می کند که به وضوح مخالف الحاق لبنان به جمهوری عربی بوده و از نظر قانونی خود را حامی مرکزیت ریاست جمهوری می داند.
از راست: عبدالکریم قاسم، عبدالسلام عارف
رهبران انقلاب 14 ژوئیه عراق
ذکر این نکته نیز ضروری است که یک روز پیش از عملیات نیروهای آمریکایی در لبنان، حکومت پادشاهی در عراق سقوط کرده بود؛ روزی که در تاریخ رسمی عراق به عنوان «ثورة 14 تموز» (انقلاب 14 ژوئیه) شناخته می شود. با توجه به اینکه رژیم پادشاهی عراق تحت نفوذ بریتانیا بود، ایالات متحده و غرب از این رخداد نگران بودند که تجارب مشابه در عراق، مشابه آنچه که در مصر با ریاست جمهوری جمال عبدالناصر رخ داد، تکرار شود. از آن زمان به بعد، ایالات متحده تصمیم به حضور مستقیم و نظامی در تحولات غرب آسیا گرفت تا مانع از تغییرات ساختاری مطابق با اراده ملت های منطقه شود.
جمع بندی
عملیات «خفاش آبی» از چندین جنبه حائز اهمیت بسزایی است. نخست، این عملیات به دولتمردان آمریکایی نشان داد که «عملیات مستقیم نظامی در منطقه غرب آسیا» قابل اجرابوده و تجربه ای موفق تلقی می شود. دومین نکته مهم، از آن زمان به مدت بیش از 66 سال، ایالات متحده به یک بازیگر مداخله گر در لبنان تبدیل شد و همواره در امور داخلی لبنان، نظیر تشکیل دولت ها، نقش آفرینی کرد. سومین نکته این است که مسلمانان لبنان به عمق تنفر و کینه از این حادثه رسیدند و در مقابل، بخشی از مارونی ها نتیجه گرفتند که حفظ برتری شان در لبنان وابسته به حمایت نظامی کشورهای غربی است و لذا به نسبت از کشورهای اسلامی فاصله گرفتند.
پس از سرکوب قیام مسلمانان، ایالات متحده با «طرح سیاسی فرانسه» توافق کرد و جای «کمیل شمعون» را به «فؤاد شهاب» سپرد، اما این واقعه سرآغاز شکل گیری احزابی مانند «کتائب» و «قوات اللبنانیة» بود که از مهم ترین عوامل جنگ داخلی لبنان بودند. این موضوع در قسمت های آینده شرح داده خواهد شد.
اکنون تصور کنید که در دل چنین شکاف عمیقی بین مسلمانان و مسیحیان لبنان، سید حسن نصرالله به دنیا آمد؛ دوران کودکی خود را در محله آوارگان فلسطینی گذراند و در دوران تحصیلی خود در محلات ارمنی نشین مشغول به تحصیل بود. این تجربه منحصر بفرد برای یک طلبهدانش آموز شیعه که همزمان به تأمین معیشت خانواده به پدرش کمک می کرد، فرصتی بود تا شخصیت او برای رهبری «مقاومت لبنان» شکل بگیرد.