تحلیل عراقچی از مناقشه ترامپ و زلنسکی و رویکردهای سیاست خارجی

طبق گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، سید عباس عراقچی به بحث و تبادل نظر در خصوص سیاست پرداخته و اشاره کرده است که سیاست عملاً یک بازی ساده انگارانه نیست. به عنوان مثال، یک کنفرانس رسمی می تواند بازتاب دهنده واقعیت های چندلایه ای باشد که در دل ساختار قدرت نهفته اند و بیش از صدها بیانیه دیپلماتیک به حقیقت مبدل کند. رویارویی اخیر در کاخ سفید بین دونالد ترامپ، جی دی ونس و ولادیمیر زلنسکی، صرفاً یک تبادل نظر معمولی نبوده، بلکه به وضوح شکاف های عمیق در نظام بین المللی را نمایان می سازد.
تحلیل های فراوانی درباره این واقعه مطرح شده است. آیا این تقابل عمدی بوده یا به طور ناخواسته شکل گرفته است؟ آیا به دنبال ارسال پیام هایی به جامعه داخلی و خارجی بوده یا نمایان گر ضعف در سیستم هماهنگی سیاست خارجی ایالات متحده است؟ چیزی که همگان می دانند، این واقعیت است که این رخداد تصویری از دنیایی آشفته را نشان می دهد که تصمیم گیری ها در آن دیگر در قالب عزل و انزوا انجام نمی گیرد.
بحران در مرکز قدرت غربی
سال هاست که واشنگتن به عنوان کانون تصمیم های کلیدی در جهان غرب شناخته می شود. با این حال، محوریت آن حالا به چالشی جدی تبدیل شده است. مجادله ای که در قلب کاخ سفید به وقوع پیوسته، به وضوح نشان دهنده تردیدهای راهبردی و عدم قطعیت های دیپلماتیک و همچنین اختلافات حل نشده ای است که در درون بلوک غرب وجود دارد. دولت ترامپ با وعده بازگشت به «صلح سریع» در عرصه جهانی به میدان آمده است.
این وعده ای که برخی آن را حدی فراتر از خوش بینی می دانستند، اکنون به فشاری مضاعف بر دوش رئیس جمهور آمریکا و معاونش تبدیل شده است. ترامپ و ونس در برابر چالشی جدی قرار دارند: آیا در شرایطی که جنگ به منافع بسیاری از بازیگران آسیب می زند، قادر خواهند بود به وعده های خود عمل کنند؟
اوکراین؛ از وابستگی به سرکشی
یکی از نکات کلیدی این مشاجره، دگرگونی در موقعیت اوکراین در معادلات قدرت بوده است. زلنسکی در روزهای اولیه جنگ به شدت به کمک های غرب وابسته بود. اما اکنون او در کاخ سفید در برابر رئیس جمهور ایالات متحده ایستاده و با زبانی تند پاسخ می دهد. این امر نشان دهنده این نکته است که حتی کشورهایی که مدت ها به حمایت واشنگتن تکیه کرده اند، دیگر حاضر به پذیرش موضع پایین دستی نیستند و از چشم پوشی نمی گذرانند. اوکراین، حالا به عنوان یک بازیگر مستقل و یا یک مهره مهم در تخته شطرنج قدرت های جهانی، ثابت کرده است که هر متحد کوچکی برای حفظ کرامت و جایگاه خود حاضر است هزینه ای را بپردازد.
اروپا و نشانه های جدید شکاف ها
سؤالی اساسی این است: واکنش اروپا به این وضعیت چگونه خواهد بود؟ آیا این قاره همچنان مستحکم در حمایت از اوکراین باقی خواهد ماند یا این جدال می تواند شکاف های عمیق تری در جبهه غربی نمایان کند؟ کشورهای فرانسه، آلمان و دیگر متحدان اروپایی از ابتدا رویکردی محتاطانه در قبال جنگ اوکراین اتخاذ کرده اند. اختلافات در زمینه سیاست های دفاعی و امنیتی از همان ابتدا محسوس بوده است. حالا، رخدادهای اخیر در کاخ سفید و تبادل نظرهای تند با زلنسکی، این تفاوت های درون گروهی را بیشتر نمایان کرده است. اروپایی ها که از ابتدا با احتیاط بیشتری به تحولات شرق اروپا نگریسته اند، حال فرصت تازه ای برای تفکر به این پرسش دارند: آیا واشنگتن همچنان قدرت و اراده لازم برای رهبری جبهه متحد غرب را دارد؟
مسکو؛ ناظر یا طراح
این رویداد با دقت توسط مسکو رصد شده است. روسیه همواره اعتقاد داشته که اتحاد غربی شامل تنش ها و ضعف هایی است. مشاجره اخیر در واشنگتن شاهدی بر این ادعا است که جبهه مقابل ممکن است به طور جدی دچار تزلزل شده باشد.
اما بیش از این، مسکو به یک ناظر منفعل تبدیل نشده است. جنگ اوکراین و تحولات اخیر مکان هایی را فراهم کرده تا روسیه بتواند با دقت بیشتری در جبهه های مختلف بازی خود را طراحی کند.
از یک سو، همکاری استراتژیک بین روسیه و چین به سرعت در حال گسترش است و از سوی دیگر، کرملین در تلاش است تا از طریق تقویت روابط با کشورهای در حال توسعه، معادلات قدرت جهانی را تغییر دهد. گسترش تعاملات اقتصادی با کشورهای بریکس، افزایش همکاری های امنیتی با شرکای منطقه ای، و تلاشی برای کاهش وابستگی به نظام مالی غرب، رویکردی است که مسکو در مواجهه با تحولات جهانی در پیش گرفته است.
در این بین، روابط روسیه و اروپا نیز تحت تأثیر تغییرات قرار گرفته است. برخی کشورهای اروپایی نظیر مجارستان و اسلواکی، مواضع متفاوتی در قبال مسکو اتخاذ کرده اند و در برابر سیاست های ضدروسی بروکسل، مقاومت نشان می دهند. این اختلافات می تواند نقطه ضعفی در انسجام بلوک غربی باشد که روسیه می تواند از آن سو استفاده کند.
وقتی سیاست داخلی بر دیپلماسی سایه می افکند
یکی از نکات کلیدی که این مشاجره روشن می سازد، تداخل عمیق سیاست های داخلی و خارجی در ایالات متحده است. ترامپ و ونس، در حالی که باید با چالش های بین المللی مواجه شوند، در جریان تنش های داخلی شدید و باریک قرار دارند. ات، رقابت های حزبی و فشارهای درونی، باعث شده اند که بسیاری از تصمیمات کلان دیپلماتیک به جای اینکه بر اساس منافع استراتژیک باشند، تحت تأثیر مسائل داخلی قرار گیرند. این وضعیت نه تنها برای آمریکا، بلکه برای متحدانش نیز به عنوان یک چالش بزرگ جلوه می کند، چرا که امکانات پیش بینی سیاست خارجی ایالات متحده در چنین شرایطی به طرز قابل توجهی کاهش می یابد.
ایران آگاهانه برای استقلال
در بحبوحه این هرج و مرج، جمهوری اسلامی ایران با هوشمندی و دقت به بررسی تحولات می پردازد. عدم ثبات در سیاست بین الملل همواره به ضرر ثبات و امنیت جهانی بوده است. برخلاف بسیاری از بازیگران که خود را درگیر تنش های کلامی و اقدامات شتابزده می کنند، ایران بر اصولی تأکید دارد که اساس آن استقلال و احترام متقابل و دوری از درگیری های نامثمر است.
اما موقعیت مستقل ایران نه به عنوان یک تصادف یا یک نتیجه تحمیلی از شرایط، بلکه به عنوان یک آگاهانه و تصمیمی استراتژیک در سیاست خارجی کشور محسوب می شود. در حالی که برخی کشورها امنیت خود را در وابستگی به قدرت های خارجی جستجو می کنند، ایران به خوبی دریافته است که وابستگی به بی ثباتی می انجامد و حاکمیت ملی را در خطر می اندازد. امنیت حقیقی نه تنها از حمایت قدرت های فرامنطقه ای بلکه از خودکفایی و تکیه بر استعدادهای ملی و اتکا به مردم به دست می آید. به همین دلیل، ایران مسیری متفاوت را برگزیده است؛ مسیری که در آن، سرنوشت کشور وابسته به تصمیمات دیگران نیست و سیاست گذاری ها بر مبنای منافع ملی شکل می گیرد، نه تحت تأثیر توصیه های خارجی.
حفظ استقلال، بهایی است که ایران همواره برای آن پرداخت کرده است. از دقایق ابتدایی انقلاب اسلامی، تحریم ها، تهدیدهای نظامی و جنگ های نیابتی همگی با هدف تبدیل ایران به یک بازیگر تابع در نظام بین المللی برنامه ریزی شده بودند. اما ایران تحت فشار نه تنها تسلیم نشده، بلکه با اتکا به توانمندی های داخلی به مسیر توسعه و پیشرفت خود ادامه داده است. این آگاهانه به اصولی تبدیل شده که نشان می دهد ایران امنیت خود را نمی خرد، بلکه می سازد. ما به دیگران وابسته نیستیم که از ما حمایت کنند، بلکه با اتکای به دانش و قدرت و ظرفیت های داخلی خود از خود دفاع می کنیم.
تاریخ گواهی است بر اینکه کشورهایی که امنیت خود را بر پایه وابستگی به دیگران بنا نهاده اند، در مواقع حساس، قربانی تغییر اولویت های حامیان خود شده اند. نمونه های این واقعیت به وضوح در سرتاسر جهان مشاهده می شود؛ کشورهایی که به امید ضمانت های امنیتی قدرت های بزرگ، سیاست ها و برنامه های خود را مبتنی بر آن تنظیم کردند، اما در بزنگاه های جدی به یکباره رها شده اند. اما ایران از این درس تاریخی به خوبی آموخته و مستقل بودن را نه تنها یک شعار، بلکه ضرورتی انکارناپذیر تلقی می کند.
این چهارچوب فکری باعث شده ایران در عرصه سیاست خارجی خود هیچ گاه به وعده های خارجی دل نبندد و از تهدیدهای دشمنان خود مضطرب نگردد. در حالی که بسیاری از بازیگران جهانی مبنای امنیت خود را بر اصول ظاهری و غیرمستحکم گذاشته اند، ایران راهی دیگر را کرده، مسیری که بر پایه اراده و توان داخلی، پیشرفت استقلالی و پایداری در برابر فشارهای خارجی پی ریزی شده است. ایران به طور مستقیم نیازی ندارد که اعتباری را از تأیید دیگران کسب کند، چرا که مشروعیت آن از خواست ملت و سیاست های مستقل ناشی می شود.
ایران مدتها پیش مسیر خود را معین کرده، مسیری که در آن هیچ یک از حمایت های مشروط قدرت های جهانی، وعده های ناپایدار دیپلماتیک یا تهدیدهای خارجی مبنای تصمیم سازی قرار نمی گیرند. آنچه برای ایران مهم است، حفظ استقلال، تقویت قابلیت های داخلی و حرکت در مسیری است که متناسب با منافع ملی باشد. در دنیایی که قدرت ها هر روز به منازعات و رقابت های بی ثبات گرفتار می شوند، ایران با ثبات در سیاست های خود نشان داده است که وابستگی به دیگران نه تنها یک خطر، بلکه یک خطای راهبردی است.
این درس تاریخی است که بارها و بارها تاریخ به ما آموخته و ما آن را نه تنها حفظ کرده ایم بلکه به نسل های آینده نیز منتقل خواهیم کرد.