«یاد افرادی خاص»؛ از تجربه برخورد با غم تا زنده نگه داشتن امید

پدران درباره فرزندانی که از دست داده‌اند و تجربیات خود از سوگ سخن می‌گویند. مردی به یاد فراموشی‌اش می‌افتد و از همسر نویسنده‌اش یاد می‌کند. فرزندی از فقدان پدرش غمگین است و احساس مهجوری دارد و شاگردی با مرگ معلمش به سختی کنار می‌آید؛ اما دیگری از فقدان دوستی صحبت می‌کند و از امیدی که دارد می‌گوید و درخواست می‌کند که آن را از یکدیگر دریغ نکنیم.

مراسم یادبود محمود حکیمی، منیژه وکیلی، محمدعلی علومی، کورش صفوی، امیلی امرایی، بتول فیروزان و اکرم امینی با عنوان «بعضی نفرات» در روز پنج‌شنبه هشتم آذر در محل انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برگزار شد.

فریدون عموزاده خلیلی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و رئیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، در این نشست یادآور شد که این مراسم به منظور گرامیداشت یاد نویسندگان و فعالان ادبیات کودک و نوجوان برگزار می‌شود و بیان کرد: “نویسنده از طریق آثارش شناخته می‌شود و قلمش به عنوان هویت و وجود او عمل می‌کند؛ بنابراین می‌توانیم بگوییم که این عزیزان همواره در کنار ما هستند و احساس، دانش و نقش‌های آنان هنوز قابل بهره‌برداری است.”

او همچنین با اشاره به ضرورت گرامیداشت یاد عزیزان گفت: “انجمن باید زودتر و بیشتر از این بزرگواران یاد کند و یادشان را گرامی بدارد و افزود: امیدوارم که توانایی داشته باشیم تا نویسندگان و کسانی که روح خود را وقف قلم کرده‌اند، بیشتر ارج بنهیم.”

سپس علی کاشفی خوانساری، نویسنده، منتقد و یکی از اعضای انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، در سخنانی به قدمت ۲۷ ساله این انجمن اشاره کرد و گفت: “این نهاد غیردولتی و غیر سیاسی حدود ۸۰۰ نویسنده، شاعر، مترجم، منتقد و روزنامه‌نگار را در خود جای داده است. یکی از سنت‌های برجسته این انجمن، گرامیداشت یاد نویسندگان دوست است که به تدریج تحت عنوان ‘یاد بعضی نفرات’ شناخته شده است.”

او در ادامه با اشاره به اینکه این مراسم برای یادآوری دوستان وآشنایان از دست رفته برگزار شده، گفت: “این کمترین کاری است که می‌توانیم در راستای دوستی و همبستگی با آنان که در کنارمان بودند و به زندگیمان طراوت بخشیده‌اند، انجام دهیم. این افراد با شرایط و موقعیت‌های مختلف چه در سنین بالا و چه در جوانی از ما جدا شدند و نبودشان حسرت بزرگ‌تری باقی می‌گذارد.”

حکیمی ایران‌دوستی معتقد و مسلمان بود.

سیدمحمدعلی رفیعی، نویسنده و منتقد ادبی، در متنی درباره محمود حکیمی به کتاب ‘با پیشگامان آزادی: اندیشه‌ها و کوشش‌های فرهنگی و سیاسی حاج میرزا حسن رشدیه تبریزی’ اشاره کرد و توضیح داد: “حکیمی درباره شخصیت‌های مختلفی نوشت که همگی ویژگی مشترکی داشتند و آن خدمت به ایران و تلاش برای پیشرفت آن بود. او ایران‌دوست و مسلمان معتقدی بود.”

او همچنین خاطرنشان کرد: “حکیمی ایران را با اسلامی می‌خواست که آگاهی و آزادی و عدالت را به ارمغان آورد. او خواهان رفاه، امنیت و پیشرفت برای مردم بود و می‌خواست جنبه‌های درخشان معنویت و اخلاق و کرامت انسانی را به جهان معرفی کند. این ۱۰ ویژگی کلیدی در آثار حکیمی و ده فرمان زندگی‌اش محسوب می‌شود. نوشته‌های او با تنوع خود در راستای تحقق این ویژگی‌ها و مبارزه با موانع آن پیش می‌رود.”

رفیعی سپس افزود: “حکیمی یک مصلح اجتماعی بود و از ‘آنان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان نشان می‌دهند’ جانب‌داری می‌کرد.”

این نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به نزدیکی‌اش با حکیمی بیان کرد: “تجربه‌ای که از همکاری با او داشتم نشان داد که او همچون هر انسان دغدغه‌مندی، به زمان‌شناسی اهمیت می‌داد و روزانه اخبار را از منابع مختلف پیگیری می‌کرد و به حقیقت این آیه عمل می‌کرد که برای هدایت به راه راست و رسیدن به اندیشه درست، لازم است سخنان متعدد را بشنود و بهترین آن‌ها را برگزید. حکیمی بیشتر می‌نوشت، اما بیشتر می‌خواند و به دیگران گوش می‌داد.”

او ادامه داد: “حکیمی همچنین ستایشگر امیرکبیر، مصدق، شریعتی و بازرگان بود. در زمانی که موج اسلام‌گرایی در ایران، ذهن نسل جوان را تسخیر کرده بود، داستان‌های حکیمی الگوهای آرمان‌خواهی را در نوجوانان شکل می‌داد. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان امروز، محمود حکیمی را به عنوان یادگار خوشایند دوران نوجوانی‌شان می‌شناسند.”

رفیعی به جنبه‌های شخصیتی حکیمی اشاره کرد و گفت: “او فردی شاد، برون‌گرا و دوستدار معاشرت بود و با آوانگاردیسم ادبی که برای مردمان عادی غیرقابل فهم بود، مشکل داشت و آن را دست‌کم می‌گرفت.”

رفیعی در ادامه اظهار داشت: “حکیمی را می‌توان به عنوان بنیان‌گذار جریانی متعالی و بیدارگر در ادبیات کودک و نوجوان دانست.”

«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

مراقبتی که باید از پوراحمدی‌ها می‌شد اما…

وحید نیکخواه آزاد، تهیه‌کننده و نویسنده دیگر سخنران مراسم، درخصوص کیومرث پوراحمد صحبت کرد و اظهار داشت: “پس از درگذشت کیومرث، بارها از من پرسیده شد که ‘چه شد که کیومرث از دنیا رفت؟’ شایعات و حرف‌وحدیث‌های زیادی درباره دلیل این واقعه وجود دارد، اما مهم‌تر این است که او چطور زندگی کرده است.”

او با اشاره به همکاری و آشنایی‌اش با پوراحمد از دهه ۱۳۶۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به معرفی کتاب ‘زنگ اول زنگ دوم’ که بر اساس فیلم پوراحمد منتشر شده است، پرداخت و توضیح داد: “در خارج از کشور، اقتباس بسیار مرسوم است. کیومرث نیز این کار را انجام داده بود، اما توانست در این زمینه دیگران را قانع کند. وی جملات خلاقانه‌ای درباره اقتباس کرد و گفت که به دنبال کتاب می‌گردم تا ببینم می‌توان از آن فیلم ساخت یا خیر.”

نیکخواه آزاد به ویژگی‌های شخصیتی پوراحمد اشاره کرد و گفت: “کیومرث پوراحمد انسانی پیگیر و با پشتکار بود. اگر وعده‌ای می‌داد، حتماً آن را انجام می‌داد.”

وی همچنین افزود: “متأسفانه مدیران فرهنگی ما به هنرمندان مانند کیومرث پوراحمد که با تلاش‌هایشان به مقام‌های بالا رسیده‌اند، توجهی ندارند. این هنرمندان به مراقبت نیاز دارند، زیرا به شکلی بارز در فرآیند کارهایشان دچار مشکلات و حتی سانسور می‌شوند که سبب کاهش کیفیت آثارشان می‌گردد.”

«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

دیگر بابا نیستم فقط پدرم

مهدی فیروزان، نویسنده و فعال فرهنگی، سخنانش را درباره دخترش بتول فیروزان با شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) با عنوان «سماع سوختن» آغاز کرد و اظهار داشت: “شاید شما نخواهید که حال و هوای یک پدری که دخترش را از دست داده است را بشنوید، اما بدون شک پس از او متوجه شدم که دیگر بابا نیستم، فقط پدر شدم. پدر دو پسر نازپرورده، ولی دیگر بابا نیستم. بتول دختر عادی نبود.”

او ادامه داد: “اگر انسان را براساس انتخاب‌ها و اعمالش تعریف کنیم، بتول شخصیتی اخلاقی بود که در انتخاب و عمل خود سخت‌کوش و منضبط بود.”

فیروزان با بیان اینکه بتول برای اخذ مدرک دکتری در خارج از ایران اقدام کرده بود، به روند شناخته‌شدن در مقطع دکتری درآن‌جا اشاره کرد و گفت: “در خارج از کشور نیازی به مدرک نیست، بلکه دلیل درخواست دکتری مهم‌تر است. بتول درباره دلایل ادامه تحصیلش نوشته بود که به عنوان کسی با هویت ایرانی و لبنانی، دغدغه‌های منطقه‌ای دارم و می‌خواهم به این دغدغه‌ها بپردازم و تا امروز غیر از تفکر انتقادی بر اساس هویت، راه دیگری پیدا نکرده‌ام و آرزو دارم در ده سال آینده بنیاد تفکر انتقادی را در سرزمینم پیاده کنم.”

فیروزان در بخش دیگری یادآور شد: “در خانوادۀ ما سنتی وجود دارد که در یک وعده حتماً دور هم باشیم و گفت‌وگو کنیم. امیدوارم کسی به چنین بلایی دچار نشود. در مواقعی یادآوری چیزهای شیرین، جای خالی را بیشتر نمایان می‌کند. بتول در کوچک‌ترین گفتگوها نیز نکته‌سنجی می‌کرد. او سه جمله طلایی داشت: ‘حکم کلی صادر نکن’، ‘پیش‌فرض جنسیتی را کنار بگذار’، و ‘اگر کاری اخلاقی است، انجامش می‌دهم اما اگر اخلاقی نباشد، سختگیری می‌کرد تا تصمیم‌مان اخلاقی باشد.’ فکر کنید فردی با این همه وجود که زندگی‌اش سرشار از توصیه‌های اخلاقی بود، بخواهد کتابی را برای ترجمه انتخاب کند.”

او به کتاب ‘نقطه’ بتول فیروزان که همزمان با چهلمش منتشر شده اشاره کرد و گفت: “هر کسی بخواهد بتول را بشناسد، باید ‘نقطه’ را مطالعه کند.”

این فعال فرهنگی همچنین به مهربانی و کمک‌های بتول به دوستانش اشاره کرد و افزود: “امیدوارم هیچ‌کس به این مصیبت گرفتار نشود. لحظه سوگ لحظه‌ای عجیب است. روزهای اول معمولاً تسلی‌هایی می‌دهند که ممکن است عصبی‌کننده باشد. توصیه می‌شود ‘صبوری کن’، اما باید سؤالاتی مطرح کنیم، ‘صبوری چیست؟’ و ‘چه باید کرد؟’ تجربۀ ما سوگ در کنار هم بود. نوشتۀ من درباره یک سال سوگواری، تجربه شخصی من است که مبنای علمی ندارد.”

او ادامه داد: “مناسک سوگ بر گذر این دوران اثر دارد. تشکیل مجلس سوم و هفتم و چهلم از این مناسک دارای ارزش است و نباید آن‌ها را فراموش کنیم. سوگ دو وجه اصلی دارد: آتش حسرت که بسیار سوزاننده است و دلتنگی که به تبع آتش فقدان به وجود می‌آید. این احساس، به تدریج کاهش می‌یابد اما دلتنگی باقی می‌ماند. البته این دلتنگی می‌تواند منشأ خلق شود. ما این نیروی منفی را به کارهای مثبت تبدیل کردیم و نتیجه این کار شکل‌گیری ‘جایزه تفکر انتقادی’ بود. زیرا خود فردی سخت‌گیر بود، ما هم سخت‌گیرانه‌تر کار کردیم. قصد نداریم کار بزرگی انجام دهیم. سایتی برای او راه‌اندازی شده است که پایان‌نامه‌اش را در آن قرار داده‌ایم و همچنین مطالبی با نگاهی جدید به داعش منتشر شده است. برگزاری این گونه جلسات هم می‌تواند انسان را متحول کند و هم خوشحال کند.”

«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

نباید هنرمند این‌قدر مهجور باشد

دیگر سخنران این مراسم، عرفان علومی، فرزند محمدعلی علومی، در سخنانی درباره جهان‌بینی این نویسنده تأکید کرد: “او در نوجوانی با آرمان‌های انقلابی و عدالت‌خواهی آشنا شد و این مفاهیم به خاطر پتانسیل خود تأثیر عمیقی بر روح و روانش گذاشته و در آثار و رفتار او خود را نمایان کرده است.”

او افزود: “زندگی‌اش به خاطر ارزش‌هایی که به آن‌ها پایبند بود، پر از مشکلات و دشواری‌ها بود. هنرمندانی که عشق به کارشان دارند، نمی‌توانند زندگی عادی داشته باشند و باید با فردی ازدواج کنند که آماده فداکاری باشد.”

علومی به یکی از آثار پدرش که برای نوجوانان نوشته اشاره کرد و گفت: “در این کتاب به زیبایی درباره زندگی و ارزش‌های والای آن سخن می‌گوید و نوجوان را از لایه‌های داستانی به ارزش‌های مثبت رهنمون می‌سازد.”

او با اشاره به اینکه آثار علومی آن‌طور که باید در جامعه شناخته نشد، تصریح کرد: “پدرم فردی قانع و کم‌توقع بود. او فقط به دنبال حداقل‌ها بود و کلبه کاه‌گلی‌اش را به چندین کاخ ترجیح می‌داد. آثاری که خلق کرد تحت تأثیر ارزش‌های انسانی و احساس عدالت‌خواهی‌اش بود و خواننده باید ارتباط میان موارد داستان را درک کند تا به اصل پیام‌ها پی ببرد.”

علومی همچنین بیان کرد: “وظیفه کسانی که در عرصه فرهنگی در سطح کلان تصمیم می‌گیرند این است که بفهمند هنر و فرهنگ چیست و چگونه فرهنگ‌سازی اتفاق می‌افتد. بسیاری با سختی به دانش و توانایی‌های عظیمی دست یافته‌اند. چرا نباید از آن‌ها بهره‌برداری کرد؟ نباید هنرمندان این‌قدر مهجور باشند.”

در پایان سخنانش که به شدت تحت تأثیر احساساتش بود، علومی به این نکته اشاره کرد که: “پدرم بر این باور بود که فرهنگ و هنر در جامعه فعلی فایده‌ای ندارد. من، خواهرم و مادرم به خود افتخار می‌کنیم که ارثی که پدرمان برایمان به جا گذاشت، ارثی معنوی است.”

نمی‌توانم متصور شوم شوم بی او!

ندا عابد، مدیر مجلۀ آزما، نیز با یادآوری کوروش صفوی گفت: “او آنقدر زنده و شوخ‌طبع بود که حتی پس از گذشت یک سال نمی‌توانم بپذیرم که نیست.”

او با تأکید بر اینکه اگر صفوی در زمینه زبان‌شناسی نمی‌نوشت، چیزی از آن نمی‌دانستیم، بیان کرد: “او با ترجمه‌هایش دریچه‌ای نو به روی زبان‌شناسی گشود و هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که بسیاری از فارغ‌التحصیلان زبان‌شناسی تحت تأثیر آثار او هستند. صفوی انسانی مهربان بود و معلمی عاشق بود و بسیاری از کسانی که امروز در عرصه زبان‌شناسی فعالیت دارند، شاگردان او هستند.”

عابد همچنین کوروش صفوی را فردی با پیش‌بینی‌های شگفت‌انگیز توصیف کرد و گفت: “او بچه‌ها را دوست داشت و به عنوان اولین مترجم کتاب ‘دنیای صوفی’ شناخته می‌شود. اصل این کتاب به زبان آلمانی نوشته شده، اما او از زبان انگلیسی ترجمه کرده در حالی که به زبان آلمانی تسلط داشت. دلیل آن را که سوال کردم، توضیح داد که نمی‌خواسته دیرتر به منابع دسترسی یابد و معتقد بود که این اثر قابل اهمیت و ماندگار است.”

او در انتها اظهار داشت: “متن‌های ترجمه‌ای دکتر صفوی نسبت به سایر ترجمه‌ها برای نوجوانان قابل فهم‌تر است. نبودنش را نمی‌توانم باور کنم و واقعاً جای او در میان ما خالی است. خداوند این نوع معلم‌ها را زیاد کند.”

علیرضا حافظی، نویسنده و یکی از اعضای انجمن، نیز درخصوص همسرش منیژه وکیلی سخن گفت.

او با ذکر این نکته که فکر می‌کرد دوستانش او را فراموش کرده‌اند زیرا در سال‌های گذشته هیچ خبری از او نداشتند، همچنین به‌واسطه ذهن انتقادی کاشفی در این مراسم حاضر شده بود، بیان کرد: “همسرم مراحل خاص و متفاوتی را در زمینه داستان‌نویسی طی کرد. وی زمانی در داستان‌های فولکلور آذربایجان شرقی کار کرد و بعد از آن به مطالعه شیوه‌های داستان‌نویسی قدما پرداخت و می‌خواست بداند چه فنونی در داستان‌نویسی وجود داشته است. اما نتیجه تحقیقات او منتشر نشد و به نظر می‌رسد ناتمام مانده است. او همچنین قصه‌ای نیمه‌بلند دارد که برای ویراستاری به من سپرد، اما متأسفانه از این کار خودداری کردم.”

حافظی در ادامه به وسواس شست‌وشوی همسرش اشاره کرد و گفت: “او دستانش را می‌شست و برای خشک کردن از برگه‌های کتاب استفاده می‌کرد و به همین سادگی کتابخانه‌ام را به نابودی کشاند. بهانه‌اش این بود که منزل کوچک است و اوضاع مستأجری و جابه‌جایی میان خانه‌ها سبب این آسیب شد. کتابخانه بزرگی که حاصل هزینه‌هایم با عدم خرید غذای دانشکده بود، حالا بر باد رفته است.”

او همچنین تأکید کرد که بخاطر یادآوری‌های رفتگان باید مراقب زنده‌ها نیز باشیم.

«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

نیلو مراقب من بود

اسدالله امرایی، مترجم و پدر نیلوفر امرایی، در سخنانی به این نکته پرداخت که نام و خاطره هر کدام از حاضرین با نام او گره خورده است و بیان کرد: “تا وقتی که لیست حاضرین را دیدم، متوجه شدم خودم فرد صاحب‌عزا هستم و با هرکدام از این افراد خاطره‌ای دارم. در خصوص سوگ بسیار صحبت شده، نیلوفر مانند هر دختر دیگری عشق و علاقه خاصی به پدرش داشت و در واقع او مراقب من بود. او کتاب‌های کتابخانه مرا مرتب و منظم چیده بود و بر روی آن‌ها مهر می‌زد تا در صورت امانت‌گیری از کسی، برگردانده شود و چنین نیز شد. کتاب‌هایی را که نیلوفر روی آن‌ها مهر کرد، به خانه برگشت.”

او به تلاش‌های اجتماعی نیلوفر از کمک به زلزله‌زدگان ورزقان تا سرپرستی کودک بی‌سرپرست و تأمین دارو برای بیماران سرطانی و همچنین ارائه کتاب برای کتابخانه زندان قرچک اشاره کرد و گفت: “بسیاری از فعالیت‌های عام‌المنفعه‌اش بعد از درگذشتش برای ما آشکار شد.”

امرایی گفت: “نیلو در خانه به مادرش کمک خیلی زیادی می‌کرد، او یار و یاور من بود و با عشق و کتاب بزرگ شده و همیشه کتاب دوستانش بوده است و باقی اثرش، کتابخانه‌اش است که در یک روستای دورافتاده در کهگیلویه و بویراحمد و در مدرسه‌ای در تایباد دایر شده است. ما تلاش کردیم در برابر این غم بزرگ، کارهای بزرگ انجام دهیم. مرگ فرزند سوگی دشوار است؛ اما در برابر مرگ چاره‌ای وجود ندارد.”

امید را از یکدیگر دریغ نکنید

رضا نسوجی، جامعه‌شناس و مدیر انتشارات مردم‌نگار، در آخرین سخنرانی این مراسم درباره اکرم امینی صحبت کرد.

او با بیان اینکه دوستی را گم کرده است، گفت: “دیگر احساس ناراحتی‌ام به دلیل فقدان هم‌نسل خودم است. نسلی که بعضی اوقات امیدی به زندگی ندارند و به همین دلیل زندگی تشکیل نداده و فرزندی ندارند.”

نسوجی با اشاره به کاهش امید به زندگی در نسل دهه ۱۳۶۰ عنوان کرد: “وقتی که آمار مرگ و میرتولید را در روی دو گروه سنی دهه ۱۳۶۰ مقایسه کردیم، متوجه شدیم چه بلایی بر سر این نسل آمده که به‌اصطلاح ‘جوان‌مرگ’ شده و امید به زندگی آن‌ها کم است. در سال ۱۳۹۵، برای گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال، امید به زندگی آن‌ها تا ۵۰ سال آینده محاسبه شده است. اما این رقم در سال ۱۴۰۱، یک سال کمتر شده و این کاهش بی‌دلیل نیست؛ اندوهی در این دنیای آسمان و زمین بر ما باریده است.”

او به تلاش‌های ناموفق خود برای یافتن دارو برای اکرم امینی پرداخت و گفت: “ما حسرت و اندوه را داریم، بیمارهای عجیب و غریب و گاه انتحار در میان جوانان به عناوینی که نباید به سر این نسل بیاید. این انتحار نه تنها مشکل روانشناسی بلکه یک موضوع اجتماعی است. شاید جوانان تلاش می‌کنند، اما به نتایج دلخواه نمی‌رسند و بنابراین اندوهی بر دوش ما می‌نشیند. در این شرایط باید هوای یکدیگر را داشته باشیم.”

نسوجی با تأکید بر این نکته که امید را از یکدیگر دریغ نکنید گفت: “امید ممکن است عینیت نداشته باشد، مانند چکی بی‌محل است که شاید لازم باشد این چک بی‌محل را به هم قرض بدهیم تا فرد بتواند چند روز زنده بماند. امید را از یکدیگر نگیرم، به یکدیگر رحم کنیم و هوای هم را داشته باشیم، زیرا در بیرون وقایع ناخوشایندی در حال وقوع است.”

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا