پیشنهاد کلیدی برای استفاده از نیروی کار افغان / زمان خروج مهاجران غیرقانونی تعیین گردید / افغانهای ساکن دوبی، کانادا و امریکا چه راهکاری برای ایران ارائه کردند؟

زهرا علیاکبری- چگونه سیاستهای ایران باعث شد تا کشور از دریافت حمایتهای سازمان ملل ناامید شود؟
علت و چگونگی بروز چهار موج مهاجرت افغانستانیها به ایران چیست؟
توصیههای افغانهای ساکن کانادا، امارات و آمریکا به ایران چه میباشد؟
نقش شبکههای غیررسمی ارتباطی افغانها در داخل ایران چیست؟
چگونه ایران میتواند با تغییر روشهای بهکارگیری افغانها، به بهبود وضعیت مهاجران کمک کند؟
چرا ایران به عنوان طولانیمدتترین پناهگاه مهاجران در سطح جهانی شناخته شده است؟
برای آگاهی از پاسخ این سؤالات، این مصاحبه با نماینده سابق سازمان ملل در بازسازی افغانستان را مطالعه کنید.
موضوع افغانستان و مهاجران افغانستانی در ایران، مسئلهای چند بعدی، پیچیده و نیازمند سیاستگذاریهای بلندمدت است. محمدحسین عمادی به این نکته در خلال صحبتهایش اشاره میکند.
مسئله اصلی در اینجاست که افزایش زیاد تعداد مهاجران افغانستانی و از سوی دیگر، رشد شمار مهاجران غیرمجاز، به همراه ناترازیها و بحرانهای اقتصادی، این موضوع را برای جامعه حساس کرده است. به عنوان مثال، در زمان راهاندازی سامانه فروش نان در ایران، خبری مبنی بر خرید نان یارانهای از سوی پنج میلیون افغانستانی منتشر شد. این آمار و دیگر آمارها موجب شده است تا تقاضا برای بازگشت مهاجران غیرقانونی و ساماندهی وضعیت فعلی، به ویژه در پی بحرانهای امنیتی و سیاسی، به شدت مطرح شود. محمدحسین عمادی در کافه خبر خبرآنلاین به سؤالات مختلف در این زمینه پاسخ داده است.
برای آشنایی بیشتر با ایشان، لازم به ذکر است که وی در سال ۱۳۸۵ به عنوان مشاور برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) برای بازسازی افغانستان به این کشور رفت و به مدت هشت سال با وزرای کشاورزی و توسعه روستایی آن کشور همکاری کرد. همچنین، او موسسه تحقیقات توسعه روستایی AIRD در افغانستان را تأسیس و مدیریت نمود. در سال ۱۳۹۳ به عنوان مشاور وزیر جهاد کشاورزی در زمینه توسعه تکنولوژی و نوآوری انتخاب شد و پس از بازگشت به ایران، به تحول سیستم آموزشی کشاورزی و انتقال تکنولوژی کشاورزی پرداخت. از سال ۱۳۹۴ به عنوان مشاور و مدرس پارهوقت در مراکز پژوهشی چین در حوزه بهرهوری و تحقیقات و توسعه خلاقیت و نوآوری فعالیت کرده است.
در سال ۱۳۹۷ به عنوان سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی نزد سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) به رم (ایتالیا) رفت و قریب سه سال در این سمت خدمت کرد.
ارتباط وی با سازمانهای بینالمللی و انتشار مقالات علمی درباره مسائل افغانستان، سبب شده است نظراتش در این زمینه همیشه حاوی نکات نو و جدید باشد.
از نظر شما چه عواملی باعث شد که مسأله حضور افغانستانیها در ایران به یک بحران تبدیل شود؟
برای درک دقیقتر از مسأله، باید موضوع مهاجران افغانستانی را در بستر تاریخی خود بررسی کنیم. تاریخچهی مهاجرت افغانستانیها به ایران به چهار دهه گذشته برمیگردد و در طول این سالها، چهار موج اصلی مهاجرت به وقوع پیوسته است. اکنون با نسل دوم و سوم مهاجران افغانستانی مواجه هستیم. در واقع، این یک موضوع کوتاهمدت نیست که راهحلهای سطحی برای آن کافی باشد. شروع اولین موج مهاجرت افغانستانیها به ایران همزمان با جنگ سرد و اشغال افغانستان توسط روسها بود. در این دوران، سیاستهای ما نیز تلاشهایی ناکارآمد و بیهدف بود. به عبارتی، از ابتدا هیچ سیاست روشنی را برای آینده در نظر نگرفته بودیم. با اتمام جنگ سرد و شکلگیری موج دوم مهاجرت با آمدن مجاهدین، سپس تسلط طالبان و حال حاضر طالبان دو، چهار موج اصلی مهاجرت از افغانستان به ایران شکل گرفته است. اکنون نگاهی به سیاستهای ایرانی در این زمینه بیندازیم. ما هرگز برنامهی منسجمی برای مواجهه با مهاجران نداشتیم. همواره بر این باور بودیم که این افراد موقت هستند و وقتی که جنگ به پایان برسد، به کشور خود بازمیگردند. اما متأسفانه این منازعات در افغانستان ادامه دارد.
عدم توجه دقیق به این موضوع و عدم سیاستگذاری صحیح، باعث افزایش دامنه این بحران شده است. ما در زمینههای دیگر نیز با همین معضلات مشابه روبرو هستیم. ناترازیها و مشکلات انباشتهی اقتصادی و… نیز مشهود است. این رفتار در قبال مهاجران افغانستانی نیز به وضوح دیده میشود. با این وجود، میتوان گفت مشکل در این مورد خاص از جایی دیگر ناشی میشود. ضعف اقتصادی به دلیل رکود و ناترازیها در بخشهایی چون انرژی باعث شده شرایط مهاجران افغانستانی بارزتر شود. به دلیل سیاستهای نامؤثر، فضای جامعه نسبت به این مسئله دو قطبی شده است و این دو قطبی، موضوع را به سطح بالاتری از بحران رسانده است. من خودم بر این عقیدهام که این موضوع یک معما با دو مجهول است. دلیل این نظر آن است که ما نه تنها اطلاعات دقیقی از مهاجران افغانستانی نداریم، بلکه واژههای دقیقی برای توصیف آنها نیز استفاده نمیکنیم. ما به همهی آنها میگوییم مهاجر، در حالی که این واژه، بار حقوقی و ادبیات خاص خود را دارد و نمیتواند به شکل جامع مسائل اجتماعی و فرهنگی را تحت پوشش قرار دهد. در سطح بینالمللی، واژههای مختلفی وجود دارد که میتوان برای این افراد به کار برد، مانند پناهجو، پناهنده، مهاجر قانونی و غیرقانونی. هر یک از این اصطلاحات بار معنایی خاص خود را دارد.
ما در ایران به همهی این افراد با یک واژه اشاره داریم. از سوی دیگر، ما هیچ اطلاعات دقیقی از تعداد آنها نداریم و حتی نسبت به پراکندگی جغرافیایی، سن، جنس و وضعیتشان نیز اطلاعاتی نداریم. حتی مقامات رسمی نیز آمار دقیقی ارائه نمیدهند و ادعایشان بر اساس برآوردهاست. در مقابل، مخالفان نیز اطلاعات دقیقی ندارند و هر کس نظری بر اساس تجربیات و برداشتهای خود دارد. اینجاست که طبقاتی اجتماعی در اظهارات افراد تأثیر گذار میشود و این خود معضل بزرگتری است.
شما اشاره کردید که حتی از واژههای مناسب برای توصیف مهاجران افغانستانی استفاده نمیکنیم. اگر بخواهید شفافسازی کنید، چه واژهای را به کار میبرید؟
اگر به تاریخ چهل ساله این امر بنگریم، میبینیم که اولین گروه ورودی به ایران تحت عنوان پناهجو بودند. طبق استانداردهای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR)، حق هر انسانی در دنیا داشتن سرپناه است و پناهجوها که به دلیل جنگ مجبور به ترک کشور خود میشوند، حق دارند به کشورهای دیگر پناه ببرند تا زمانی که وضعیت کشورشان بهبود یابد و بتوانند به وطن خود بازگردند. اولین گروه مهاجران در زمان اشغال شوروی به افغانستان به ایران آمدند. آن زمان در ایران نیز انقلاب اسلامی موفق به پیروزی شده بود و این پناهجویان که مسلمان بودند و شباهتهای فرهنگی با ایران داشتند، به ایران مهاجرت کردند. این گونه بود که مهاجرت پناهجویان آغاز شد و غربیها به استناد به معیارهای سازمان ملل از این دسته استقبال کردند و تلاش کردند به ایران کمک کنند. متاسفانه به جای اسقرار این افراد در کمپها یا اردوگاهها، آنها به زندگی در جامعه وارد شدند. این افراد نیروی کاری ارزان به شمار میرفتند و همچنین به لحاظ فرهنگی و زبانی به ما نزدیک بودند. در آن زمان و حتی حال حاضر هم نیروی کار افغانستان اهمیت زیادی برای ما دارد. به این ترتیب فرمولی که برای ادغام این افراد در جامعه انتخاب کردیم، فاقد سازماندهی بود. تمایل جامعه محلی نیز در این سیاست تأثیرگذار بود. این وضعیت به خصوص در خراسان، خراسان جنوبی و استانهای شرقی مشاهده شد و در تهران نیز به دلیل فعالیتهای کارگری افغانها، آنها جذب شدند. به این ترتیب فرآیندی که با پناهجویی آغاز شد، در قالب مهاجرت غیرسازمانیافته ادامه پیدا کرد. شاید ارتباط ما با جنگ تحمیلی علیه عراق نیز در عدم سازماندهی مهاجران افغانستانی تأثیرگذار بوده باشد.
پس از به قدرت رسیدن طالبان یک و افزایش درگیریها در افغانستان به خصوص علیه هزارهها، موج جدیدی از مهاجرت به ایران آغاز شد. نوع برخورد طالبان با کنسولگری ایران نیز بر این موضوع دلسوزی ایجاد کرد. در این دوران نیز افرادی که وارد ایران میشدند پناهجو بودند، اما باز هم آنها را در اردوگاهها مستقر نکرده و در جامعه جذب شدند. وقتی که طبق استانداردهای بینالمللی پناهندگان در اردوگاهها اسکان پیدا نکنند، امکان دریافت کمکهای بینالمللی نیز وجود ندارد. این همانند آن است که مهمانی را به خانه دعوت کنید. در این شرایط سازمانهای بینالمللی برای آنها حقوقی قائل نیستند. در حالی که در پاکستان این افراد را در اردوگاهها نگه میداشتند و براساس هر نفر روز برایشان کمکهایی طبق استانداردهای سازمان ملل ارائه میکردند.
پس آیا میتوان گفت که سیاست ایران باعث شده تا کمکهای بینالمللی برای مهاجران افغانستانی دریغ شود؟
مقدار کمک بسیار کمتر از تعداد مهاجران بود. یکی از شکایات وزارت خارجه و وزارت کشور و مسئولین ما از سوی غربیها این است که ما این تعداد مهاجر را به مدت طولانی در خود جا دادیم اما در مقایسه با پاکستان هیچ کمکی نکردیم. علتش همان است که آنها را در اردوگاه قرار ندادیم. طبق قوانین بینالمللی، این افراد در قالب پناهندگی حق و حقوقی دارند و سازمان جهانی غذا نیز این را تأیید میکند و میگوید وظیفه ما تأمین غذا برای این پناهجویان است یا پول غذا را به کشور میزبان بدهیم، اما چون این افراد در اردوگاه نبودند و درحال کار در جامعه بودند، این کمکها به ما تعلق نگرفت.
به نظر میرسد تنها بخشی از عواقب این سیاست ناکارآمد در حال حاضر نمایان شده است.
بله. من به عنوان عضو اجرایی شورای WFP (شاخه کمکهای غذایی سازمان ملل) در رم بودم. به خاطر دارم که اعلام شده بود ایران به عنوان بلندمدتترین میزبان مهاجران در دنیا شناخته شده است. بر اساس آمار آنها، بین دو تا سه میلیون نفر به مدت چهل سال در ایران زندگی کردهاند. این موضوع از دو منظر قابل بررسی است؛ یک اینکه چنین میزبانی طولانیمدتی نشاندهنده توان و رافت و مهربانی ما است و از سویی دیگر، نمایانگر بلاتکلیفی ما و آنهاست.
پناهنده وقتی به کشوری میآید باید بداند که آیا مدت اقامتش در اردوگاه خواهد بود یا به جامعه جذب میشود. در صورت بهبود شرایط باید برگردد یا اجازه ماندن دارد؟ پناهندگی یعنی حضور موقت، اما وقتی آمار و سیاست قطعی وجود نداشته باشد، چهل سال این افراد همچنان پناهنده باقی خواهند ماند. این بلاتکلیفی برای هر دو طرف، هم میزبان و هم پناهنده، عذابآور است. اکنون ما با نسلهای دوم، سوم و چهارم افغانها مواجه هستیم که نه خود افغانستان را دیدهاند و نه پدر و مادرشان. همه چیز این افراد ایرانی است اما ایران آنها را به رسمیت نمیشناسد. این بلاتکلیفی چهلساله به هیچوجه شوخی نیست.
در چنین موقعیتی آیا نشانههایی از حل مشکل مشاهده میشود؟ دولت جدید به تازگی طرحهایی را اعلام کرده است.
برای حل معادله به اطلاعات نیاز داریم. مسئله با قضاوتهای اینچنینی رفع نخواهد شد که بیان کنیم مهاجران باید برگردند. همانطور که گفتهام، ما از ابتدا سیاست مهاجرتی منسجمی نداشتهایم. دلیل این امر عدم تعریف منافع ملی است. باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا دیدگاه ما مبتنی بر قانون اساسی است یا از منظر جهانی منافعمان را تعریف میکنیم؟ برای حل مشکل، تدوین یک سیاست جامع و مشخص ضروری است. اکنون به مرحلهای رسیدهایم که مسائل اقتصادی و اجتماعی و امنیتی حادتر شده است. در زمینه انرژی، آب، غذا و اقتصاد، ناترازی وجود دارد. البته من ناترازی را اصطلاح زیبا برای بیان وضعیتی زشت میدانم، زیرا ورشکستگی نیز نوعی ناترازی است. بدهی نیز به نوعی ناترازی محسوب میشود. این ناترازی در مورد مهاجرت نیز وجود دارد، چه در مورد مهاجرپذیری و چه مهاجر فرستی. بنابراین لازم است منافع ملی را تعریف کرده و بدانیم چه میخواهیم. نمیتوان همه چیز را خواست و هیچ چیز را نخواست. اگر به دنبال حل بلندمدت مشکلات هستیم، باید نهادهای مسئول این کشور بنشینند و منافع و زیانهای خود در حوزه مهاجرپذیری و مهاجر فرستی را مشخص کنند تا بتوان مواضع و موقعیتها را سنجید. مهاجرپذیری و مهاجر فرستی همزمان میتواند فرصت و تهدیدی به شمار رود. این امر به ما بستگی دارد که سیاست را چگونه تعریف کنیم.
تا کنون سیاستگذاران تصور میکردند که این موضوع موقتی است، اما برای حل مشکل اکنون نیاز به دیدگاه دقیق، اطلاعات صحیح و سیاست مشخص داریم.
شما به عدم وجود آمار دقیق درباره تعداد مهاجران افغانستانی در ایران اشاره کردید. در این شرایط، برخی ارقام غیرواقعی مانند ده تا پانزده میلیون نفر نیز مطرح میشود. به نظر شما آیا چنین جمعیتی در ایران وجود دارد؟
نوع اطلاعات و برداشت ما تعیینکننده قضاوت ما خواهد بود. فراموش نکنیم که نزدیک به نیمی از کل مهاجران افغانستانی در تهران و استان البرز ساکن هستند. به همین خاطر، مردم این دو استان مواجهه بیشتری با این افراد دارند. آنها را در پارکها، مترو، و صفهای نانوایی میبینند. به دلیل نرمی قیمت نان و رژیم غذایی مردم افغانستان، خانوادههای افغان سه تا پنج برابر خانوادههای ایرانی نان مصرف میکنند. این موضوع میتواند قضاوت مردم را درباره جمعیت حاضر تحتتأثیر قرار دهد.
بنابراین میتوانید بگویید که ابعاد بحران در حدی که مطرح میشود، نیست؟
نمیخواهم بگویم که بحران وجود ندارد، بلکه میخواهم نشان دهم که برداشتهای ما از مسئله دارای اهمیت است. بر اساس آمارهای اداره امور اتباع، حدود چهار میلیون و سیصد هزار مهاجر قانونی شناسایی شدهاند. طبق برآوردها، حداکثر دو میلیون مهاجر غیرقانونی نیز در ایران زندگی میکنند که سیاست جدید دولت مرجوع کردن آنها است. همچنان عدهای ویزا دریافت کرده و به ایران میآیند. بنابراین، برآوردهای تقریبی نشان میدهد که وضعیت به وخامت بعضی از سخنان نیست. شاید اگر به چنین بحران اقتصادی دچار نمیشدیم و طبقه متوسط ایران در این سالها با فشاری اینچنینی روبرو نمیشد که فقیرتر از قبل شود، این مشکل اینچنین خود را نشان نمیداد. در حال حاضر نیز، طبقهی فقیر و متوسط به حضور افغانستانیها مخالف هستند، در حالی که طبقه مرفه که این افراد را به عنوان باغبان و کارگر در مشاغل خود دارند، از لحاظ اقتصادی با بازگشت این افراد به کشورشان، باید هزینه بیشتری را متقبل شوند. پس شاید نگرانیهایی نیز وجود داشته باشد اما از لحاظ اقتصادی با ورود این افراد مخالف نیستند.
در واقع، این فشار اقتصادی بر طبقه متوسط و فقیر ایران موجب شده هر موضوعی درباره مهاجران افغانستانی با حساسیت مواجه شود. به لحاظ شرایط کنونی اجتماعی، واقعیتی موجود است. مردم در فضای مجازی تصاویری را به اشتراک میگذارند که به شناسایی افرادی که به ایران میآیند و میروند مربوط میشود. من هر دو گروه را از نزدیک میشناسم. جهت درک بهتر این فضا، باید به عوامل این شرایط دقت شود. افرادی که از آمده افغانها ناخشنودند، بیشتر با رفتن افراد تحصیلکرده و القاب از ایران مشکلی دارند. در واقع، مخالفت آنها عمدتا مبنای نگرانی از خروج جوانان و نخبگان ایرانی است. باید در نظر داشت که جوانانی که از ایران مهاجرت میکنند، سی تا چهل میلیارد تومان سرمایهگذاری را با خود به خارج میبرند. این رقم با محتویات بهداشتی و آموزشی و دیگر زیرساختها محاسبه میشود. افراد برتر این جامعه در دانشگاههای برجستهای مانند شریف تحصیل میکنند و در نهایت به کشورهای آمریکا، اروپا و کانادا مهاجرت میکنند. در واقع، کانادا به ازای هر مهاجر قیمت گذاری میکند. هر پاسپورت کانادایی هشتصد هزار دلار ارزش دارد. اگر ارزش مهاجر کمتر از این عدد باشد، هیچ پاسپورتی به او داده نمیشود. کشورهای غربی که درباره حقوق بشر صحبت میکنند، تنها در موارد بشر دوستانه به چند دههزار نفر افغان پناه میدهند و این نیز با وسواس و بررسی دقیق صورت میپذیرد. در کلیت میتوان گفت که بحران ما در زمینه مهاجرپذیری بسیار عمیقتر و برای آیندهی ما نیز بسیار حساستر است.
در واقع در این بخش مشکل کمبود اطلاعات نیست؛ اما باز هم تصویر واضح و شفافی از وضعیت مهاجرپذیری ارایه نمیشود. درست است، در این حوزه آمار داریم زیرا هر ایرانی شناسنامه و کارت ملی و پاسپورت دارد. تاریخ ورود و خروج آنها نیز قابل ثبت است. حتی آمار افراد دو ملیتی نیز مشخص است. بنابراین اگر نیتی برای رصد این اطلاعات وجود داشته باشد، کار چندان دشواری نیست. بررسیهای تکمیلی مانند سن، تحصیلات و دهک درآمدی فردی که مهاجرت میکند نیز قابل حصول است. اما نکته این است که آیا واقعاً تمایل به کسب چنین اطلاعاتی وجود دارد یا خیر. من بر این باورم که این خواست وجود ندارد. به عبارتی به مانند فردی است که از مراجعه به پزشک میترسند به دلیل درد مزمن.
با برخوردهایی که با مرکز رصد مهاجرت شد، فکر میکنم نیت چنین بررسیای وجود ندارد. در خصوص مهاجرپذیری مشکل این است که نظام اطلاعاتی و تطبیق ثبت احوال بهروز نداریم. این وظیفه هر دولتی است که چنین سیستمی را ایجاد کرده و بتواند بر رفتار اقتصادی و امنیتی هر فردی که وارد ایران میشود نظارت داشته باشد.
شما از واژهی ناترازی برای توصیف وضعیت مهاجرپذیری و مهاجر فرستی استفاده کردید. آیا عدد و رقمی برای نشان دادن این شرایط وجود دارد؟
طبق برآوردها، هفت میلیون نفر از ایران خارج شدهاند. این آمار طبق آن چیزی است که وزارت خارجه اعلام کرده است. بیش از شش میلیون مهاجر افغانستانی نیز به ایران آمدهاند. بنابراین نهاد خاصی باید نشسته و این سیزده تا چهارده میلیون رفت و آمد را رصد کند تا روشن شود در چارچوب منافع ملی چه باید کرد.
به نظر میرسد عدم مسئولیتپذیری دولتها در این سالها مهمترین عامل شکلگیری بحران در جامعه است. از یک سو جامعه دو قطبی شده و تفکرات نژادپرستانه در میان بخشی از مخالفان مهاجران به وجود آمده است، اما در این میان یک واقعیت دیگر نیز وجود دارد. آنگونه که آگاه هستیم، این جمعیت عظیم در طول این چهار دهه همواره با محبت و مهربانی جامعه میزبان که ایران بوده روبرو بودهاند. آنها در اینجا کار کرده و درآمدشان را به خانوادههای خود در افغانستان ارسال کردهاند، اما اکنون بعد از چهار دهه، نه تنها راضی نیستند بلکه در بسیاری از موارد درباره بدیهای جامعه ایران نیز صحبت میکنند.
این وضعیت ناشی از بیثباتی و بلاتکلیفی است زیرا بلاتکلیفی میتواند به فاجعه تبدیل شود. همانطور که اشاره کردید، بلاتکلیفی زمینهساز اندیشههای نژادپرستانه در جامعه میزبان میشود. من به خوبی آگاه هستم که این نگرانیها بسیار جدی است، به خصوص پس از آمدن طالبان دو. برخی بر این باورند که این تعداد از افغانستانیها میتوانند ایران را به یک منطقه پر خطر تبدیل کنند. در غیاب آمار و اطلاعات دقیق، مسئله همچنان مبهم است. رسانههای خارجی نیز تحت عنوان دفاع از افغانستانیها تلاش دارند که این موضوع را به عنوان کانون خطر برای ایران مطرح کنند. در این بین، مشکلات متعدد منجر به سرخوردگی برای برخی اقشار جامعه ایران شده است. اما باید توجه داشت که در سطح عمومی، معضلات جدی بین افغانستانیها و مردم محلی وجود ندارد. من به مدت ده سال در افغانستان بودم و میتوانم با اطمینان بگویم که حتی یک بار هم ندیدم کسی از یک ایرانی در افغانستان شکایت کند و آنها همواره نسبت به ملت ایران احساس برادری داشتهاند. اما در این دوران طولانی، لازم است سیاست ما شفافتر باشد.
در این وضعیت برای خروج از بحران چه اقداماتی باید انجام شود؟
باید ضمن مشخص کردن آمار و اطلاعات، از ظرفیتهای موجود بهرهبرداری کرد. افغانها در ایران شبکههای ارتباطی بسیار قوی دارند و از مشکلات خود آگاهی دارند. این شبکهها به صورت غیررسمی و در مراسم ختم و عروسی قابل شناسایی هستند. این شبکهها بسیار پرارزش هستند. اگرچه برخی از این شبکهها ممکن است ترس داشته باشند، اما به اعتقاد من بسیار نفوذپذیر و کارآمد هستند. این افراد در صورت بروز مشکل برای کسی اقدام خواهند کرد و حتی ممکن است فرد مشکلدار را به ترک ایران تشویق کنند. به این ترتیب، ما باید این ارتباطات را از حالت سلولی به یک بافت اجتماعی تبدیل کنیم. همزمان، افغانهای مقیم دوبی و کانادا و آمریکا پیشنهاداتی برای تشکیل یک انجمن خیریه ارائه کردهاند تا هزینههای بهداشتی و درمانی از هموطنانشان در ایران را تأمین کنند.
این پیشنهاد در چه دورهای مطرح شده است؟
در حال حاضر.
پاسخ ایرانیها چیست؟
مخالفت. مقامات رسمی ما بر این اعتقادند که تأسیس چنین خیریهای زمینهساز جذابیت زندگی افغانستانیها در ایران میشود. در حالی که ایجاد هر نوع تشکل بین افغانها و ایرانیها میتواند نظارت و کنترل اجتماعی را به وجود آورد؛ بنابراین به جای اینکه پلیس نظارت کند، خود آنها میتوانند خود را کنترل کنند. سرمایهگذاران افغان در تاجیکستان و امارات و خلیج فارس مشغول کار هستند. بزرگترین تاجران مدینه افغان هستند و بزرگترین سازنده مسکن در امارات یک سرمایهگذار افغان است که به افغانهای سراسر دنیا کمک میکند و مایل است به افغانهای مقیم ایران نیز کمک کند و اعلام کرده که به دولت میزبان کمکی نخواهد کرد، بلکه تنها به افغانها کمک میکند. این امر نیز نیاز به شبکهسازی و خیریه دارد.
راه حل دیگری نیز وجود دارد. من برای مدت 20 سال دربارهی آن صحبت کردهام. میتوان سیستم بهکارگیری افغانها را تغییر داد. در امارات و کویت بیشتر از ده برابر جمعیت بومی، مهاجر وجود دارد. در قطر و عمان نیز همینطور. این جمعیت مهاجر در این کشورها زیر نظر کفیلها مشغول به کار میشوند. یک بومی کفالت آنها را بر عهده میگیرد و در حقیقت طرف قرارداد آنها با اداره امور اتباع میشود. این سیستم میتواند امنیت دوطرفهای ایجاد کند. کارفرما میداند که نیروی کارش جا به جا نمیشود و حضور این افراد قانونی است و دولت نیز میتواند نظارت کند که مهاجران کجا مشغول به کار هستند و مالیات را نیز نسبت به آنها اعمال کند. در این شرایط، در هر زمان که کار پایان یافت، قرارداد کفالت تمدید نمیشود و فرد باید یا به دنبال کفیل جدید برود و یا کشور را ترک کند. در عین حال، میتوان از شبکههای اجتماعی محلی افغانها استفاده کرد. متأسفانه، از زمان عباسیان تا به امروز، رویکرد ما نسبت به شبکهسازی منفی بوده است. فرض بر این است که هر نهادسازی اقداماتی در راستای براندازی حکومت مرکزی انجام میدهد و لذا از هر نهادی ممکن است یک ابومسلم خراسانی متولد شود.
آقای عمادی! آیا هیچ کشوری در دنیا وجود دارد که مثل ایران با مسألهی مهاجرت اینچنینی روبرو باشد یا ما در این زمینه منحصر به فرد هستیم؟
رشتهام به مهاجرت مربوط نمیشود و این اطلاعات بیشتر ناشی از تجربههای کاری و زندگیام در افغانستان و ایران و دیگر کشورهاست. اما همانطور که اشاره شد، اینکه ایران به درازمدتترین میزبان مهاجران در جهان و تاریخ معاصر تبدیل شده، به وضوح نشاندهندهی ویژه بودن موقعیت ماست.
با توجه به ورود کاندیداهای ریاست جمهوی به موضوع مهاجران برای اولین بار در ایران آیا سیگنالی از جهت حل این مشکل در شرایط کنونی مشاهده میکنید؟
در زمینههای حل اساسی و درازمدت خیر، اما اقدامات پراکندهای برای کنترل شرایط و بحران انجام شده که بیتأثیر نبوده است. در واقع، همین که سیاستگذاران ما در هر دو جناح پی بردند که این قضیه یک حساسیت اجتماعی دارد، اتفاق مهمی است. به نظر من، این از مزایای دموکراسی است که سیاستگذاران مجبورند صدای مردم را بشنوند. اما نحوهی برخورد آنها با موضوع به قوهی عاقله و تدبیرشان بستگی دارد. به علاوه، دو یا سه حادثه در این روند به وقوع پیوسته که نشان داد این موضوع از نظر امنیتی بسیار حساس است و یک آتش زیر خاکستر محسوب میشود و باید توجه بیشتری به آن شود.
مثل چه حوادثی؟
حوادث ناگوار مانند شاهچراغ شیراز و دیگر مسائل امنیتی که به وقوع پیوسته است. اگرچه آنها تاجیک بودند و از تاجیکستان آمده بودند، اما چنین واژگانی نشان میدهد که نقاط ضعف ما میتواند ما را در مواجهه با خطراتی به مراتب بیشتر از موشکها و دیگر تهدیدها قرار دهد. در این راستا، سیاست دولت این است که التهابات موجود را کاهش دهد. یکی از این راهها مرجوع کردن تعدادی از مهاجران افغانستانی است. بر اساس آمار، تعدادی از آنها هر هفته و ماهانه رد مرز میشوند، به خصوص از میان دو میلیون نفری که صحبت کردم از غیرقانونیها به شمار میروند. براساس گزارشهای اداره امور اتباع و امور انتظامی، تعداد افرادی که مرجوع میشوند، از شمار کسانی که به ایران میآیند، بیشتر شده است.
چقدر تعداد افرادی که مرجوع میشوند؟
به راست نمیتوانم به آمار و ارقامی که ارائه میشود اعتماد کنم، زیرا میدانم که این اطلاعات میتواند ناپایدار باشد. اما آماری که قبل از این گفتگو بررسی کردم نشان میدهد که افرادی که رد مرز میشوند، بیشتر از تعداد افرادی که وارد ایران میشوند، میباشد. مسئولان در تلاشند تا این دو میلیون مهاجر غیرقانونی را تا عید امسال یا تا بهار سال آینده از کشور خارج کنند. به طور قابل توجهی، مردم محلی در استانهای البرز و… شاهد کاهش تعداد مهاجران افغانستانی بودند. از سمتی دیگر، طالبان نیز در حال ایجاد حرکات اقتصادی در زمینههای معادن و صنعت هستند، که احتمال بازگشت آنها را توجیهپذیر میسازد. در نهایت، باید توجه خاصی به تدوین سیاستهای بلندمدت داشته باشیم. اینگونه استراتژیها به تنهایی نمیتواند راهکارهای اساسی داشته باشد. ناکارآمدی آن در دوران ترامپ در مرز آمریکا و مکزیک نمایان بود. هرچند که جنبه مثبتاش در ترکیه نیز آزمون خود را پس داده است. به طور مثال، دیواری که ترکیه ساخت تا حد زیادی مهاجرتهای غیرمجاز را کاهش داد، اما با توجه به جغرافیای مرز شرقی، این اقدامات نمیتواند کاملا مؤثر باشد.
اگر مسأله مهاجران افغان به درستی حل نشود، چه آیندهای در پیش خواهیم داشت؟
ما پیشبینی نمیکنیم، اما تخمینها نشان میدهد که کشور ما با ناترازیهای بیشتری روبرو خواهد بود و این یکی از مسائل کلیدی است که با آن مواجه خواهیم بود. ما در حال ورود به یک دوره انتقالی بحرانی هستیم. از نظر تحولات منطقهای و جهانی، نه جنگ سردی وجود دارد و نه دو قطبی و یا چند قطبی. تصمیمات بیشتر در این فضا به صورت آنی و مبتنی بر منافع ملی اتخاذ میشود. من معتقدم باید از بلاتکلیفی و عدم وضوح در مورد منافع ملی خلاص شویم و فعالیتهای آن را شفافسازی کرده و دقیقتر از قبل عمل کنیم. این قطعاً نتیجه تعامل اجتماعی در سطح کلان با سیاستگذاران خواهد بود. برای سیاستگذاریها باید نسبت به تهدیدات دقیقترین قطبنما را داشته باشیم، به طوری که منافع ملی را بر اساس اولویتهای میانمدت و بلندمدت تعریف کنیم، در غیر این صورت از این بحرانها سر نخواهیم خواست. من نه بدبینم و نه خوشبین، بلکه واقعبین هستم. به نقل از پیامبر، «خدایا دنیا را همانگونه که هست برایم نمایان کن.» این به معنای جستجوی واقعیت به جای برساختها و باورها است. باور و برساخت را میتوان در هر زمان تغییر داد، اما واقعیت قابل تغيير نیست. هیچ چیز ذاتاً خطرناک نیست و هیچ چیز اساساً فرصت نیست. عقل ماست که میتواند در روند تصمیمگیری تأثیرگذار باشد. بحران آب یکی از چالشهای جدی است که بر جابجایی جمعیت و معیشت اثر خواهد گذاشت. مسألۀ اصلی ما اینجا موجودیت و معیشت است. ورشکستگی آبی به همراه بحرانهای مالی و سیاسی، شرایط مهاجرت را پیچیدهتر کرده است. در این زمینه ما در این انبوه خطرات، مهمان جمعیتی معادل یک دهم جمعیت خود داریم. این پیچیدگی را بیشتر میکند. بایستی منافع ملی خود را مشخص کرده و نقش مهاجرپذیری و مهاجر فرستی را معین کنیم.
بیشتر بخوانید:
روایتی از تسلط دوباره طالبان بر همسایه شرقی/ چرا پول ملی افغانستان سقوط نکرد؟
روایت عجیب یک نماینده مجلس از برخی افغانستانیها/ بعضی از اتباع با وجود ۲۱ بار طرد شدن از کشور باز هم بازمیگردند
۲۲۳۲۲۳